جونگکوک خیلی زود غذاش رو تموم کرد و بعد نگاهی به تهیونگ انداخت تا ببینه در چه حاله، و خب، حدس زدن اینکه کمتر از نصف کاسهی تهیونگ خالی میشه اونقدرها هم سخت نبود!
تهیونگ با حس کردن نگاه جونگکوک روی خودش، سرش رو بالا آورد و به چشمهای جونگکوک خیره شد و به خودش اشاره کرد:
- طبیعیه نتونم کل غذامو بخورم نه؟!
جونگکوک بدون هیچ حرفی سرش رو به نشونهی مثبت تکون داد که تهیونگ خودش رو روی مبل انداخت و بعد نفس عمیقی که کشید، ادامه داد:
- احساس میکنم دارم میترکم! خیلی خوردم اما ظرفم هنوز هم پر به نظر میرسه.
جونگکوک درحالی که خندش گرفته بود و سعی میکرد اون رو کنترل کنه، کاسهی خودش و تهیونگ رو برداشت و از جاش بلند شد تا اونها رو به آشپزخونه ببره و بلندبلند گفت:
- هیونگی میشه امشب رو بیدار بمونیم؟ میتونیم کلی کار باهم انجام بدیم!
تهیونگ هم متقابلاً تا جایی که میتونست فریاد زد:
- چرا همیشه این پیشنهاد رو میدی بیب؟ درحالی که میتونیم کل شبو پیش هم بخوابیم.
جونگکوک ظرفها رو توی آشپزخونه گذاشت و دوباره برگشت:
- آخه شبها خیلی باحالن!
- ولی صبحش همیشه من باید به زور بیدارت کنم خرگوشی! حداقل یه دلیل منطقی بیار.
جونگکوک روی مبل کنار تهیونگ نشست و نگاهش ناخداگاه به صحنه های فیلم ترسناکی که هنوز تلوزیون داشت نشون میداد، کشیده شد. درحالی که نمیخواست فیلم رو از دست بده سعی کرد از خودش دفاع کنه:
- آممم خب باحاله دیگه ته. دلیلش فکر کنم همینه.
تهیونگ با بدجنسی جوابش رو داد:
- نخیر جوابت غلطه بانی! چون همهی بچه خرگوشا شبا بیدار میمونن و سر و صدا میکنن و توهم دقیقا یکی از همونایی!
جونگکوک همونطور که صورتش رو به تلوزیون بود خندید و موهاش رو از توی صورتش کنار داد که تهیونگ ادامه داد:
- البته، چون امشب فرق داره میتونیم بیدار بمونیم!
جونگکوک بالاخره سمت تهیونگ برگشت و با ذوق دستهاش رو به هم کوبید که تهیونگ اضافه کرد:
- اگه این فیلم کوفتی رو هم خاموش کنیم خیلی بهتر میشه!
و بعد، قبل از اینکه جونگکوک بتونه اعتراضی بکنه وزنش رو روی دکمهی قرمز جلوی کنترل انداخت و تلوزیون رو خاموش کرد. جونگکوک پاهاش رو توی بغلش جمع کرد و منتظر به تهیونگ نگاه کرد و پرسید:
- خب...حالا باید چیکار کنیم تهته؟
- نمیدونم!
جونگکوک سرش رو چرخوند و نگاهی به ساعت انداخت. یک و نیم شب بود. واقعا الان باید چیکار میکردن؟ بقیه چجوری شب هاشون رو بیدار میموندن؟ هیونگهاشون وقتایی که شب بیدار میموندن چه کاری انجام میدادن؟
KAMU SEDANG MEMBACA
Dwarf
Fiksi Penggemarهمه چیز عالی بود. تا وقتی که دوست مخترع تهیونگ، یعنی جیمین، یک اختراع جدید کرد و اون رو روی تهیونگ امتحان کرد. درسته که جیمین نتونست تهیونگ رو به حالت اولش برگردونه؛ اما این باعث شد جونگکوک از خجالت تهیونگ حسابی در بیاد. و خب، چی میشد اگه تهیونگ ا...