تهیونگ از جاش بلند شد و تازه متوجه بدن خودش شد. کاملا برهنه بود و لباس هایی که قبلا تنش بود حالا دورش روی زمین ریخته بود. دستش رو جلوی بدنش گرفت و خم شد تا کمتر توی دید باشه:
- اول یه لباس بهم بدههه!!
جیمین که به این قسمت ماجرا فکر نکرده بود با گیجی نگاهش رو روی میزش چرخوند و سریع با دیدن دستمال عینکش اون رو برداشت و جلوی دوستش گرفت:
- تهیونگ لباس اندازت ندارم. بیا اینو بپیچون دور تنت تا بذارمت روی میز.
تهیونگ با حرص پارچهی نرم و قرمز رنگ رو از بین انگشت های جیمین کشید و با اخم دور تن خودش پیچید.
پاش رو روی انگشتهای جیمین گذاشت و کف دستش ایستاد. جیمین هم با خنده تهیونگ رو خیلی آروم طوری که نیوفته، بلند کرد و روی میز گذاشت. شیشهی دیگهای رو از کنار میز برداشت و کمی از مایع بیرنگ و بوش رو توی ظرف شیشهای کوچیک آزمایشگاهی ریخت و جلوی تهیونگ گذاشت:
- تهیونگ ولی قبلش، کاشکی یکم بیشتر صبر میکردی! آخه خیلی باحال شدی!
تهیونگ دوباره حنجرهی عزیزش رو پاره کرد:
- وقتی تلافی کردم باحال ترم میشه! زود باش بزرگم کن!
جیمین دستش رو کنار ظرف گذاشت و به جلو هل داد:
- باید از این بخوری. این معجون تو رو به حالت عادی برمیگردونه.
تهیونگ سریع به سمت ظرف هجوم برد و تا جایی که میتونست آب بیمزه رو وارد بدن کوچیکش کرد و بعد منتظر ایستاد و با یکی از پاهاش روی زمین زد:
- خب؟! چرا کار نمیکنه؟؟
عرق سردی از روی پیشونی جیمین سر خورد و سعی کرد آروم جواب بده:
- اممم...کار میکنه. مگه میشه کار نکنه..فقط... احتمالا یکم طول میکشه..
تهیونگ با شنیدن لحن آروم و پر استرس جیمین فهمید که یک خرابکاریای این وسط اتفاق افتاده و بلند داد زد:
- احتمالا؟! جیمیننن یا همین الان منو عادی میکنی یا دیگه باید با دیکت خدافظی کنی فهمیدییی؟؟!!
جیمین یکی از کشو های توی میزش رو بیرون کشید و بسته پودری رو از توش در آورد، با استرس اون رو توی آب ریخت و بعد از قاطی کردنش، کمی ازش رو توی ظرف شیشهای جلوی پای تهیونگ ریخت و لب زد:
- تهیونگ الان دیگه درسته. نمیدونم چرا کار نکرد. من روی حیوونها امتحان کرده بودم و درست بود.
تهیونگ با حرص سعی کرد تمام آب رو بخوره، اما شکمش کوچیکتر از چیزی بود که بتونه اون همه مایعات رو تحمل کنه و نتونست تمومش کنه.
دوباره منتظر ایستاد و بعد از چند دقیقه یکهو با حرص بالا و پایین پرید و جیغ زد که جیمین بدنش رو بین دستهاش گرفت تا به خودش آسیب نزنه. با چهرهای کاملا ناراحت گفت:
VOCÊ ESTÁ LENDO
Dwarf
Fanficهمه چیز عالی بود. تا وقتی که دوست مخترع تهیونگ، یعنی جیمین، یک اختراع جدید کرد و اون رو روی تهیونگ امتحان کرد. درسته که جیمین نتونست تهیونگ رو به حالت اولش برگردونه؛ اما این باعث شد جونگکوک از خجالت تهیونگ حسابی در بیاد. و خب، چی میشد اگه تهیونگ ا...