part 28

421 91 25
                                    

پارت جدید و شروع ماجراهای جدید
ویدیو هیچ ربطی به این پارت نداره...ولی خیلی قشنگه و از یکی از ارتیستای موردعلاقمه
حتما ببینینش

و اینکه این اخرین پارت قبل از کنکورمه
لطفا دعا کنین برام...چون اگه قبول نشم منو خواهند کشت و شمام هیچوقت نخواهید فهمید که اخر این فن فیک چه خواهد شد...

و یه کانال زدم برای اهنگای این فن فیک..واحتمالا فت فیکای دیگه
T.me/pamirange


-مطمئنی ازینور باید میومدیم؟حس میکنم گم شدیم
پیتر نگاه عاقل اندر سفیهی به دیمن که گیج دور خودش میچرخید انداخت و بهش تشر زد:اسکل ما گرگینه ایم..گم نمیشیم
دیمن که بخاطر این حرکت بتای ازخود راضی بهش برخورده بود ،اخم کرد و دست به سینه شد.طلبکارانه چونشو بالا گرفت:خب جناب گرگینه بفرما راهنماییمون کن ببینم.خودمم میدونم چه کوفتی هستیم فقط میگم تاحالا به این قسمت جنگل نیومدیم و خیلی نااشناست
پیتر دوباره نگاهی به دور و برش انداخت و تا بالاخره کم‌کم به این موضوع پی برد:درسته..
و هوا رو بو کشید

-اما هنوز بوی لوشن رو حس میکنم.یعنی اینجا بوده و سوال پیش میاد که....

دیمن دنباله ی حرف دوستشو گرفت:اون اینجا..دور از چشم بقیه چیکار میکنه!؟
چند قدم دیگه باهم جلو رفتن تا به یه شیب تند رسیدن. پایین شیپ ،درختا متراکم تر بودن و با اینکه از ظهر گذشته بود اما اونجا تاریک به نظر میرسید

دیمن با لحنی که سعی داشت خوفناک به نظر برسه اروم گفت:مکان خوبی برای کارهای شرورانه
و خواست قدمی برداره و پایین بره که پیتر جلوشو گرفت:یادت رفته الفاهامون رفتنو نیستن؟قرار نیست دردسر بیشتر درست کنیم.

ولی دیمن کله شق تر ازین حرفا بود. قدمی به جلو برداشت و بلافاصله به داخل انبود درختا سر خورد
پیتر زیر لب"احمق " رو زمزمه کرد و با احتیاط دنبالش کرد.

وقتی وارد منطقه ی نیمه تاریک شدن تونستن بوی گرگینه های بیشتری رو حس کنن.
پیتر که حالا بیشتر از قبل عصبی شده بود ،لباسشو تکوند و به دیمن نزدیک شد:گندش بزنن..اینجا مخفیگاه گرگای بیکن هیلزه و ماهم یکراست اومدیم اینجا و با تشکر از تو میفهمن اینجا بودیم

ولی دیمن حتی به یه کلمه از غرغرای پیتر گوش نمیداد.چون در حال بررسی بوهایی بود که توی اون منطقه جریان داشتن و هر لحظه اطلاعات بیشتری دستگیرش میشد

-توهم حس میکنی؟بوی الفارو؟

اینجا بود که پیتر بالاخره ساکت شد و تمرکز کرد:اره...معلومه جلسه مهمی داشتن که حتی اونم حضور پیدا کرده. یعنی ممکنه بخوان یه حرکتی بزنن؟
دیمن به عقب قدم برداشت :از همین میترسم.باید مطمئن شیم
پیتر جلوتر حرکت کرد و سعی کرد خودشو از سراشیبی بالا بکشه:میدونم کی میتونه کمکمون کنه

He's My WolfWhere stories live. Discover now