پارت جدید و شروع ماجراهای جدید
ویدیو هیچ ربطی به این پارت نداره...ولی خیلی قشنگه و از یکی از ارتیستای موردعلاقمه
حتما ببینینشو اینکه این اخرین پارت قبل از کنکورمه
لطفا دعا کنین برام...چون اگه قبول نشم منو خواهند کشت و شمام هیچوقت نخواهید فهمید که اخر این فن فیک چه خواهد شد...و یه کانال زدم برای اهنگای این فن فیک..واحتمالا فت فیکای دیگه
T.me/pamirange•
•
•
-مطمئنی ازینور باید میومدیم؟حس میکنم گم شدیم
پیتر نگاه عاقل اندر سفیهی به دیمن که گیج دور خودش میچرخید انداخت و بهش تشر زد:اسکل ما گرگینه ایم..گم نمیشیم
دیمن که بخاطر این حرکت بتای ازخود راضی بهش برخورده بود ،اخم کرد و دست به سینه شد.طلبکارانه چونشو بالا گرفت:خب جناب گرگینه بفرما راهنماییمون کن ببینم.خودمم میدونم چه کوفتی هستیم فقط میگم تاحالا به این قسمت جنگل نیومدیم و خیلی نااشناست
پیتر دوباره نگاهی به دور و برش انداخت و تا بالاخره کمکم به این موضوع پی برد:درسته..
و هوا رو بو کشید-اما هنوز بوی لوشن رو حس میکنم.یعنی اینجا بوده و سوال پیش میاد که....
دیمن دنباله ی حرف دوستشو گرفت:اون اینجا..دور از چشم بقیه چیکار میکنه!؟
چند قدم دیگه باهم جلو رفتن تا به یه شیب تند رسیدن. پایین شیپ ،درختا متراکم تر بودن و با اینکه از ظهر گذشته بود اما اونجا تاریک به نظر میرسیددیمن با لحنی که سعی داشت خوفناک به نظر برسه اروم گفت:مکان خوبی برای کارهای شرورانه
و خواست قدمی برداره و پایین بره که پیتر جلوشو گرفت:یادت رفته الفاهامون رفتنو نیستن؟قرار نیست دردسر بیشتر درست کنیم.ولی دیمن کله شق تر ازین حرفا بود. قدمی به جلو برداشت و بلافاصله به داخل انبود درختا سر خورد
پیتر زیر لب"احمق " رو زمزمه کرد و با احتیاط دنبالش کرد.وقتی وارد منطقه ی نیمه تاریک شدن تونستن بوی گرگینه های بیشتری رو حس کنن.
پیتر که حالا بیشتر از قبل عصبی شده بود ،لباسشو تکوند و به دیمن نزدیک شد:گندش بزنن..اینجا مخفیگاه گرگای بیکن هیلزه و ماهم یکراست اومدیم اینجا و با تشکر از تو میفهمن اینجا بودیمولی دیمن حتی به یه کلمه از غرغرای پیتر گوش نمیداد.چون در حال بررسی بوهایی بود که توی اون منطقه جریان داشتن و هر لحظه اطلاعات بیشتری دستگیرش میشد
-توهم حس میکنی؟بوی الفارو؟
اینجا بود که پیتر بالاخره ساکت شد و تمرکز کرد:اره...معلومه جلسه مهمی داشتن که حتی اونم حضور پیدا کرده. یعنی ممکنه بخوان یه حرکتی بزنن؟
دیمن به عقب قدم برداشت :از همین میترسم.باید مطمئن شیم
پیتر جلوتر حرکت کرد و سعی کرد خودشو از سراشیبی بالا بکشه:میدونم کی میتونه کمکمون کنه
YOU ARE READING
He's My Wolf
Werewolf۱۰ سال زندگی به عنوان یه گرگ اونم بخاطر عذاب وجدانی که هنوز که هنوزه رهاش نکرده دریک..آلفای کامله گله ی هیل نتونست از خانوادش حفاظت کنه و خیلیا رو از دست داد ولی.. آلفا برمیگرده نه برای انتقام. بلکه برای اتحاد و حفاظت اونم از کسایی که بهش توی این را...