دوستان من همراه هر پارت(بعضی پارت ها در اصل..یجوری میشه گفت یه قسمتایی از پارت ها) یه آهنگ هم معرفی میکنم که همزمان با خوندن بهش گوش بدین.
یجورایی حس داستانو بهتر درک کنین و این حرفا
آهنگاییم که نام میبرم از پلی لیست خودمه (ینی مورد علاقمه)
خلاصه که آره...
بریم ادامشو داشته باشم
.
.
.
.
جولیا لبخندی زد و سری تکون داد:برو دخترمنواه هم همراهش رفت تا داروهاشو بهش بده.
بعد از رفتن اونا استایلز کنار مادر بزرگش روی مبل نشست و سرشو روی بازوی زن گذاشت: شنیدم که مامان به بابا گفت شاید این آخرین سفرش باشه
جولیا کمی از حرف پسرک جا خورد.میدونست برای پسر خیلی سخته که تو این سن مادرشو از دست بده.اون حتی هیچ ایده ای راجب اینکه مرگ چجور کوفتیه هم نداشت
با اینحال داشت خوب پیش میرفت.با شوخیا و پر حرفیاش فضا رو عوض میکرد و حتی گاهی جای پدرش از کلودیا مراقبت و پرستاری میکرد. اون واقعا بچه ی قوی ای بود
دستشو دور پسرک حلقه کرد و موهاشو بوسید:پس باید کاری کنیم که حسابی بهش خوش بگذره.هوم؟
استایلز لبخند گنده ای زد:آرههه
-توعم باید بری بخوابی بچه
استایلز چرخید و تازه متوجه ی پدرش شد که از پشت مبل با چهره ی جدی و یه تای ابرو که بالا انداخته بود نگاش میکرد
جوری قایم شد که فقط چشماش،پیشونی و موهای همیشه ی خدا آشفتش پیدا بود.دستای کوچولوشو روی تاجی مبل گذاشت و یکمی خودشو بالا تر کشید.مظلومانه گفت: من خوابم نمیادنواه جلوتر اومد و استایلزو بلند کرد و مثل بره گذاشت زیر بغلش
-ولی وقته خوابتهدرحالی که پدرش میبردش دستشو به سمت مادربزرگش دراز کرد:مامان جولیاااا
اروم اروم ولوم صداشو پایین اورد تا وقتی که پدرش ضربه ی ارومی پشتش زد و آخش بلند شدجولیا خندید و پیشدستی هارو جمع کرد و به آشپزخونه برد.
نواه پسرکشو به اتاق زیر شیروونی برد.
اتاقی که وقتی خودش همسن و سال اون بود توش وقت گذرونی میکرد و حتی بعضی شبا بخاطر پنجره ی اضافه ای که روی سقف بود و میشد ازش برای دیدن اسمون شب استفاده کرد تصمیم میگرفت جای خوابشو به اونجا منتقل کنه.پسربچه رو روی تختی که لحاف آبی تیره پر از ستاره های ریز و سفید و حتی نقش سیاره هایی مثل زحل و مشتری داشت گذاشت.
استایلز اخم ریز و بامزه ای روی پیشونیش نشونده بود و باسنشو با دست میمالید
-هنوزم خوابم نمیادنواه لبه ی تخت کنار نشست و با لحن شرطی سعی در راضی کردن پسرکش داشت:اگه بخوابی فردا میتونی با دریک بری رودخونه.
YOU ARE READING
He's My Wolf
Werewolf۱۰ سال زندگی به عنوان یه گرگ اونم بخاطر عذاب وجدانی که هنوز که هنوزه رهاش نکرده دریک..آلفای کامله گله ی هیل نتونست از خانوادش حفاظت کنه و خیلیا رو از دست داد ولی.. آلفا برمیگرده نه برای انتقام. بلکه برای اتحاد و حفاظت اونم از کسایی که بهش توی این را...