های لاوز
حرفی نیست فقط لطفا کامنت بذارین خیلی کامنتا کمه جدا دلم نمیخواد شرط آپ بذارم
این پارت قشنگ ترین پارت تا الانه:))
_______________________________
(د آ د هری)
منو لویی تو دریایی از فست فود غرق شدیم.
این عالیه
همه چی عالیه در حالی که داریم میخندیم و برنامه های تلویزیون تماشا میکنیم.
"چرا مرغ ربات (یه فیلم) در طول روز روشن نیست؟" اون میپرسه و من لبخند میزنم در حالی که سومین کیک توینکی رو برمیدارم
.
" لویی، دو نصفه شبه" با یه تک خنده یادش میندازم و اون سرشو تکون میدهنمیتونم جلوی خودمو بگیرم تا بهش زل نزنم، چون نور تلویزیون افتاده رو صورتش و اون فوق العاده دیده میشه. تصویر های تلویزیون توی شیشه های عینکش میرقصن.
هیچوقت تو کل زندگیم همچین حسی نداشتم.
هیچوقت ندیده بودم کسی بدون هیچ تلاشی در حالی که بین کلی چیپس و شکلات نشسته اینهمه بی نقص باشه."خسته ای؟" ازش میپرسم. چون من خسته نیستم
و امیدوارم اونم نباشه.سرشو تکون میده و بهم نگاه میکنه و در حالی داره یه پاستیل میخوره بهم لبخند میزنه.
"نه، تو چطور؟" ازم میپرسه و من سرمو به نشونه ی نه تکون میدم و یه پاستیل برمیدارم و گازش میزنم.یادتونه گفته بودم چقد دلم میخواست یکی باهام تلویزیون ببینه و کلی فست فود باهم بخوریم؟
خب، حقیقتا هیچوقت فکر نمیکردم که این اتفاق بیفته.شاید لویی همزمان هم بهترین دوست منه و هم شخصیه که من میخوامش اما هیچوقت به دست نمیارم.
شاید لویی اون آدمیه که میتونم باهاش فست فود بخورم ولی هرگز بهش اعتراف نکنم آدمی که ازش خوشم میاد کیه.
که ی جورایی مزخرفه.
"میدونی باید چی کار کنیم؟" با یه لبخند پر از شیطنت ازم میپرسه. "اسکینی دیپینگ(لخت شنا کردن)"
چشمام از تعجب گشاد شدن ولی بعدش فک کردم داره شوخی میکنه پس شروع میکنم به خندیدن و خوردن.
برمیگردم سمتش و نگاش میکنم و ...
اوه خدای من...
اون جدیه."صبر کن. داری شوخی میکنی دیگه نه؟" میپرسم و جوری بهش نگاه میکنم که انگار دیوونه اس. چون شاید هست اگه فکر میکنه که من قراره لخت برم داخل آب یخ.
"یه بلوک اون طرف تر یه دریاچه هست" با یه قیافه ی منحرفانه میگه و من حس کردم ته دلم خالی شد.
شاید باحال باشه.
دروغ بود اگه میگفتم خوشم نیومده.
وقتی که بالاخره میریم تقریبا تصمیم میگیرم که نظرمو عوض کنم در حالی که از خونه اش یواشکی بیرون میریم.
YOU ARE READING
You put the O in disorder [L.S]
Fanfictionاورگاسم.... این کلمه رو میبینین و فکر میکنین هاته... درسته؟ اشتباست. چی میشد اگه در روز تعداد متعددی اورگاسم داشتین؟ جلوی کلاس، معلماتون، دوستاتون....... مادرتون؟ هری استایلز یه پسر 17 ساله از بریتانیاست. به تازگی تشخیص داده شده که اون بیقراری ناح...