هی گایز
حتما آخر چپترو بخونین، مهمه
_______________________
(د آ د هری)جبر کلاس مورد علاقه ی منه
به نظر میاد ریاضی باعث میشه ذهنم از ضربان پایین تنم دور بشه
کلاس تازه شروع شده بود که فهمیدم همه ی صندلی های کلاس پرن به غیر از اونی که روبه روی تراویس هست.
آب دهنمو قورت میدمو دعا میکنم تراویس کاری نکنه که یکی از اومدن هامو داشته باشمبا اشتیاق روی صندلی میشینم و همه چیز توی بیست دقیقه ی اول کلاس خیلی خوب میگذره. من تمام توجهم روی امتحانه و به هیچی به غیر از حل معادله ها فکر نمیکنم.
واسه همینه که ریاضی رو دوست دارمیه جور راه حل برای تمام مشکلاتمه.
برعکس زندگی، ریاضی واسه هر مسئله ای یه راه حل داره.
تراویس دستاشو روی دو طرف شونه هام میذاره. دقیقا میدونم وقتی معلم از کلاس بیرون میره چی پیش رومه.
باید صداش کنم تا بگم سوال دارم. ولی ندارم. من فقط میخوام که تو کلاس بمونه تا این خرچنگو متوقف کنهولی هیچکس هیچوقت اینکارو نمیکنه.
این همیشه اتفاق میوفته. اذیت کردناشون. اذیت شدنام. خجالت کشیدنام.و من هر روز این حسارو ازشون میگیرم. با اینکه همشون میدونن چقد اذیت میشم.
من خم میشم و تقریبا از حلقه ی دستش بیرون میرم ولی اِوان اسمیث و اریک شِکلِر میان و منو پایین نگه میدارن
'' بچه ها بیخیال، ولم کنیم''
من خواهش میکنم و باید اعتراف کنم که ترسیدماوان بلند قهقهه میزنه و به تراویس -که یه نیشخند روی لباشه- نگاه میکنه
'' برنامه ی ویبره رو تو گوشیت باز کن''
اون میگه و من حس خالی شدن بهم دست میده
یه برنامه ی ویبره؟ سیریسلی؟چرا؟
چرا من؟
کاملا عرق کردم. چند تا دختر هستن که آیفونشونو در آوردن و دارن ازم عکس میگیرن. شایدم فیلم. احتمالا فیلم.
از درون میشکنم وقتی تراویس گوشیشو روی یه قسمت از صندلیم میذاره و وقتی لرزش صندلی رو حس میکنم میفهمم روشنش کرده.
تمام بدنم یخ زده و دارم سخت تلاش میکنم که گریه نکنم.
'' بس کن لطفا ب بس کن''
من میگم و تنها کاری که اونا میکنن اینه که بیشتر منو به صندلی فشار بدن و صدای خنده هاشون به گوشم بخوره.
فقط ده ثانیه طول میکشه
همیشه همینقدره
سعی میکنم نالمو تو گلوم خفه کنم تا صداش به گوش کسی نرسه. چشمامو روی هم فشار میدم و حالا شلوارم کاملا خیسه. جلوی کل کلاس.
عالیه.
بعد از تموم شدن شکنجه من اجازه دارم هر طرفی برم و حس میکنم یه آدم معروفم چون فلش دوربین ها دارن منو کور میکنن و اتاق از صداهای مختلف پر شده.
'' هری ماشین اومدن'' (Harry the coming machine) چیزیه که از قسمتهای مختلف کلاس با صدای افراد مختلف میشنوم
این نیک نیممه (That's my nickname)
همون موقع زنگ میخوره و معلم به کلاس برمیگرده
آفرین به زمان سنجیت بِچ
برگه های تستو جمع میکنه که مال من تقریبا نیم ساعته که تموم شده.
_____________________________
خب گایز
من شماهارو به سه دسته تقسیم بندی کردمدسته ی اول میخونن ووت میدن کامنت میذارن (دسته ی مورد علاقم که البته تعدادشون کمه)
دسته ی دوم میخونن ووت میدن
دسته ی سوم میخونن ولی نه ووت میدن نه کامنت میذارن☹️
خب حالا یه سری حرف با هر دسته دارم
دسته ی اول: واقعا خیلی خیلی ازتون ممنونم و شماها هستین که باعث میشین با انگیزه بوکو آپ کنم و خیلی دوستون دارم یکی از دلایلی که انقد پارت سه رو سریع آپ کردم شماهاییندسته ی دوم: لطفا لطفا وقتی از پارت خوشتون میاد و ووت میدین کامنتم بذارین تا من بتونم نظراتتونو بخونم و اینکه کلی ازتون ممنونم بابت ووت ها🙂
دسته ی سوم یا همون گوست ریدر های عزیز: لطفا اینجا توی کامنت ها بگین دلیل اینکه ووت نمیدین و کامنت نمیذارین اینه که پارتو دوست نداشتین یا چی؟
اگه اینطوریه ازتون خواهش میکنم انتقاد کنین.
هم باعث میشه بفهمم حضور دارین هم باعث میشه ترجمه بهتر بشهولی اگه از پارت خوشتون میاد و از سر گشادی ووت نمیدین و کامنت نمیذارین لطفا یه لحظه فکر کنین من چقدر برای هر پارت زحمت میکشم؟
یک ساعت برای ترجمه ی هر پارت
یه ربع برای چک کردن ترجمه که اشتباه نداشته باشه
تقریبا نیم ساعت برای تایپ هر پارت
و یه ربع برای ادیتشو واقعا ناراحت میشم ازینکه شما با اینکه من اینهمه وقت میذارم یه دقیقه وقت نمیذارین که ووت بدین و کامنت بذارین
لطفا الان اگه هر پارتی رو ووت ندادین بدین و از پارت بعدی که آپ میکنم بشین جزو دسته ی اول که منم حس کنم تایمی که برای بوک میذارم هدر نرفته🙃
به هر حال مرسی از همتون که حمایت میکنین و لاو یو آل❤️
YOU ARE READING
You put the O in disorder [L.S]
Fanfictionاورگاسم.... این کلمه رو میبینین و فکر میکنین هاته... درسته؟ اشتباست. چی میشد اگه در روز تعداد متعددی اورگاسم داشتین؟ جلوی کلاس، معلماتون، دوستاتون....... مادرتون؟ هری استایلز یه پسر 17 ساله از بریتانیاست. به تازگی تشخیص داده شده که اون بیقراری ناح...