*Part 17*

2.2K 316 384
                                    

سلام

لطفا کامنت بذارین پارت قبل خیلی خیلی کامنتا کم بود.

البته انتظاری ام نداشتم برای اسمات کامنت بذارین فقط اینکه این پارت جبرانش کنین بوس بهتون

______________________________________

(د آ د لویی)

با صدای آلارم هری بیدار میشم و کلافه نفسمو بیرون میدم.
از زیر کلی پتو که زیرشون قایم شدیم دستمو بیرون میارم و آلارم رو خاموش میکنم.

هری زیر لب ی چیزی میگه و متوجه میشم که هنوز خوابه پس میزارم یکم دیگه بخوابه.
با فرفریاش بازی میکنم و به آرومی کل صورتشو میبوسم و حواسم هیت که بیدارش نکنم.

دوست پسر کوچولوی من انگار از بهشت فرستاده شده.

"هری.." بعد ده دقیقه صداش میکنم تا بیدار شه چون باید بریم مدرسه.

یه جین و تیشرتی ک تنمه قراره برم مدرسه.
همونایی ک دیروز پوشیدم.

کی اهمیت میده؟

به آرومی چشماشو باز میکنه و زیر لب هومی میگه و بعدش با دستش چشماشو می‌ماله و یه لبخند تنبل تحویلم میده.

باید یاد خودم بندازم که نفس بکشم چون...
اون واقعا نفسمو میبره.

"صبحت به خیر زیبای احمق" با ی لبخند میگه و خمیازه میکشه.

" زیبای احمق؟" میپرسم و ب خستگی سر تکون میده.
" این چیزیه ک تو هستی یه زیبای احمق"

لحاف از روی جفتمون کنار میکشه و میاد روم تا رد شه و از تخت پایین بره.

"سرده" زیر لب میگه و من تماشاش میکنم وقتی بو باکسری ک تنشه  به سمت کمدش میره.

خیلی با دقت نگاه میکنم.

یه تیشرت رولینگ استون و شلوار جین برمیداره و بعدش باکسرشو در میاره.

"هری تو_" شروع میکنم به گفتن تا اینکه یه ویوی کامل از باسن کوچولوش دارم.

"باسنمو نشون میدم؟ اره، میدونم لویی." میگه و ریز میخنده.

این خیلی کیوته.

میخوام باسنشو نیشگون بگیرم.

بلند میشم و یواشکی سمتش میرم و وقتی دنبال ی باکسر جدید میگرده باسنشو نیشگون میگیرم.

"لو_" داد میزنه و میخنده و وقتی برمیگرده میبوسمش.

اون تو بوسه غرق میشه و از باکسرش برای اینکه دیکشو مخفی کنه استفاده میکنه.

کیوت

دستامو دور کمرش حلقه میکنم و بعدش پایین سمت باسنش میبرم و محکم به دیوار میکوبمش.

" لویییی" با چشمای بسته و لبخندش میگه
" قراره واسه مدرسه دیرمون بشههه"
ولی من متوقف نمیشم.

" واقعا دوست دارم که امروز با تو مدرسه رو بپیچونم ولی مامانم-"حرفش متوقف میشه وقتی در اتاق باز میشه و سرمو ب خاطر صدای ناگهانی بالا میارم.

هری سرخ میشه وقتی مامانشو ک شوکه جلوی در ایستاده رو میبینه.

خب، اون همین الان فهمید که پسرش گی یا بایه و لخت وسط اتاق خوابش همراه با یه پسر دیگه اس.

فکر کنم منطقیه ک شوکه باشه.

"مامان من-" هری شروع به صحبت میکنه و شرم تو صورتش واضحه.

" برای مدرسه آماده شین. جفتتون" با جدیت میگه و یه نگاه ترسناک به من میندازه قبل از اینکه در اتاق ببنده.

شت

بر میگردم سمت هری و اون به زور آب دهنشو قورت میده. " بیب متاسفم. فاک. من گند زدم" زمزمه میکنم و اون اخم میکنه اما یه لبخند کوچیک میزنه.

" اون که بالاخره قرار بود بفهمه." میگه و حقیقتا باعث میشه احساس بهتری داشته باشم.

چون منو هری برای همیشه بفهمیم و این بالاخره باید گفته می‌شد.

خب حالا که همه چیز مشخص شد یه بوسه رو پیشونیش میزارم و تو سکوت مطلق برای مدرسه آماده میشیم.

"کامان لاو" هری ب آرومی میگه و من لبخند میزنم.
اون میدونه که تا ته تو گوهیم.

ولی همچنانم لبخند میزنه.

این یکی از دلایل زیادیه ک عاشقشم.

وقتی همه چیز گوهه اون همچنان لبخندشو حفظ میکنه.

وقتی میریم بیرون مضطربم. چون مامانش کنار در وایساده و برامون درو باز میکنه در حالی که ی نگاه سرد و وحشتناک تحویلمون میده.

فاک

" من واقعا متاسفم خانم استایلز..." میگم و اون یه ابروشو بالا میندازه.

" واقعا هستی؟ همم این خوبیه تورو میرسونه" با یه لحن تمسخر آمیز میگه.

هری یه نگاه نگران بهم مینداره و به آرومی گلومو صاف میکنم. بعدش مامانش بهم کلیدایی ک رو کانتر بودن رو میده.

" پسرمو ببر مدرسه و وقتی در اومدین جفتتون باید بگردین اینجا تا باهم حرف بزنیم. خب؟"

لحنش اصلا سوالی نبود.

منو بامبی اطاعت میکنیم و از خونه بیرون میریم و هوای خنک بهمون میخوره.

" تا ته تو گوهم" هری میگه و میخنده در حالی که صورتش سرخ میشه یه کوچولو.

آبرومو بالا میندازم و نگاش میکنم وقتی که سوار ماشین میشیم.

" تو تا ته تو گوهی؟ مادرت منو در حالی که سعی داشتم تو رو به فاک بدم دید. فک کنم من یه چند متر عمیق تر از تو تو گوهم لاو." میگم و اون با خوشحالی نفسشو بیرون میده.

" اره، هستی."

___________________________
خیلی کمه میدونم

دیر آپ کردم میدونم

ولی تازه درسا شروع شده با اینکه ترجمه آماده بود وقت نداشتم آپ کنم

الانم بین کلاسام دارم آپ میکنم

ترجمه: Aynaz_28
لاو یو آل💚💙

You put the O in disorder [L.S]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang