• گودال ماری‌جوانایی •

12.9K 2.2K 1.1K
                                    

قسمت چهاردهم: "گودال های ماری‌جوانایی"

آهنگ پیشنهادی این پارت:
We Belongs - Dove Cameron
Mad at Disney - salem ilese
.
.
.
.

تپه‌ی کوچیک سرسبزی بود که به نظر میومد کسی به چمن های بلندش اهمیت نمیده اما برای جونگکوک و تهیونگی که داشتن از تاریکی شب و چشمک زدن چراغ های شهر لذت می‌بردن، حتی علق های هرز و چمن های بلند به چشم نمیومد. تهیونگ نفس عمیقی کشید و نگاهش رو از منتظره‌ی چشم‌انداز روبه‌روش گرفته و به نیمرخ جونگکوک خواب‌آلود خیره شد.

باد خنکی می‌وزید که باعث می‌شد کمی لرز کنن اما بخاطر جریان کم الکل و مصرف آبجو خیلی احساسش نمی‌کردن و بدنشون هنوزم گرم بود ولی گونه های جونگکوک سرد و یخ بودن. تهیونگ کمی جابجا شد و عقب تر از پسر نشست طوری که جونگکوک کمی جلوتر قرار داشت. دست هاش رو از جیب کتش دراورد و از پشت گونه های جونگکوک رو بین انگشتانش اسیر کرد تا کمی گرم بشن. جونگکوک با حس گرمای دلنشینی که بهش منتقل شده بود آهی کشید و لبخند زد.

به راحتی میتونست مژه های نسبتاً فر و بلند پسر کوچکتر رو از این زاویه ببینه. نور خیلی کم بود و بیشتر مهتاب بهشون کمک می‌کرد تا همدیگه رو ببینن. در واقع تهیونگ الان حس لی‌ مینهویی رو داشت که داره با پارک شین هه یه سریال رمانتیک بازی میکنه.

تهیونگ کمی جرئت پیدا کرد و خودش رو جلوتر کشید و جونگکوک حالا بین پاهاش قرار داشت و به راحتی میتونست به سینه‌ی مرد پشت سرش تکیه بده. البته خودش قصد نداشت حرکتی بکنه اما تهیونگی که به عقب متمایلش می‌کرد بهش این اجازه رو داد تا راحت باشه. بدن تهیونگ گرم بود و همین میتونست به جونگکوک حسی شبیه به امنیت و حتی خونه بده.

مغز فعال و خود کفای تهیونگ به سرعت، با صدای پارک چانیول و پونچ یه سَوند تِرَک فوق رمانتیک ساخت و به تهیونگ اجازه داد تا کاملاً با لی مینهو اخت پیدا کنه.

چون خیلی توی جو کی‌دراما های آبکی فرو رفته بود، ناخودآگاه بینی‌ش رو داخل موهای نرم و بنفش جونگکوک برد و نفس عمیقی کشید ولی لحظه‌ای بعد صورتش رو جمع کرد و از سر پسر کوچکتر فاصله گرفت. بوی توت فرنگی یا شکوفه های گیلاس نمیداد و همین حسابی توی ذوقش زد.

تهیونگ از اینکه جونگکوک رو بین حصار بازوانش داشت حسابی لذت می‌برد اما جونگکوک کمی معذب و خجالت‌زده به نظر می‌رسید چون دقایق نسبتاً درازی رو در آغوش تهیونگ گذرونده بود و پسر بزرگتر هیچ‌گونه اعتراضی نکرده بود.

اگر خود تهیونگ با زبان بدن بهش نمی‌فهموند که بدش نمیاد جونگکوک به سینه‌اش تکیه بده، پسر توی این مدت کوتاه هزاران بار خودش رو بخاطر این کارش سرزنش می‌کرد چون دلش نمیخواست مثل یک کنه یا آدم پررو‌ رفتار کنه.

I'll Shout If I See Blonde | VKOOK | CompletedOnde histórias criam vida. Descubra agora