6

766 192 125
                                    

.........................................................................

_اینجا چیکار میکنی؟
با شنیدن این صدا از پشت سرش ، در حالی که دکمه های پیراهن سفیدشو میبست گفت:

+دیشب خونه من مست بودی. چرت و پرت میگفتی.اگه میموندم کار دستت میدادم.

صادقانه گفت و دست مشت شده ی کای نشون میداد باز هم از این حرفای سهون حرصی شده. و خونسردی بیش از حد سهون بیشتر اذیتش میکرد. طوری بود که انگار هیچ حسی بهش نداره و هیچوقتم نداشته. اصلا مگه نمیگن آدم توی مستی از همیشه صادق تره؟ پس چرا سهون اینو نمیفهمید؟ چرا دیشب از چشم های کای همه چیو نخوند؟ چرا اعتراف کردنو برای کای سخت میکرد؟ احساساتی که فریاد میزدن ما وجود داریم اما کای نمیخواست به زبونشون بیاره...

یه جورایی شرم داشت بعد از حرفای بی رحمانه ای که در جواب اعتراف سهون زد حالا خودش بخواد اعتراف کنه...

_مطمئنی ندادی؟ چون یه صحنه هایی یادم میاد که به نفعته اشتباه باشن.

دروغ گفت... تمام دیشبو لحظه به لحظه به یاد داشت و هنوز هم جای دست های سهون روی تنش میسوخت.

+منظورت همون صحنه ایه که داشتی بهم میدادی؟
سهون با شیطنتی که اصلا توی چهرش ظاهر نشد گفت.
_منظورم بلو جابته!

سهون کتشو پوشید و گفت:
+شب تو مهمونی میبینمت!

کرواتشو مرتب کرد و گفت:
_فکر نکنم بیام.

شونه ای بالا انداخت:
+میل خودته.

از کنارش رد شد و سمت در حرکت کرد...
اما لحظه آخر بازوش توسط کای کشیده و باعث توقفش شد. سوالی نگاهش کرد تا حرفشو بزنه اما کای قصد حرف زدن نداشت.

«دلم میخواد بشینم روبروت. هیچی نگم ولی حرفامو بشنوی»

کروات روی تخت رو برداشت و روبروی ماه یخیش متوقف شد.
درست مثل هر بار دستاشو دور یقه ی سهون برد تا کرواتشو براش ببنده.

و سهون باید چیکار میکرد؟
مقاومت؟ وقتی دلش از حرف های یک سال پیش کای هنوز هم پر بود... وقتی با بی انصافی راجبش حرف زده بود و اونو متهم به بازیگری کرده بود.یک سال تموم اونو با سکوت بعد از رفتنش رها کرد...

و حالا که از نظر کای، سهون یه بازیگره بهتره به بازیش ادامه بده و تظاهر کنه دیگه حسی به مرد خواستنیه روبروش نداره...

+خودم میبندم.
و کرواتو گرفت و دست های کای روی هوا خشک شد.
اما قصد داشت تسلیم شه؟
نه!
پس این بار محکم تر کروات رو از دست های سهون گرفت و به شدت دستشو که برای گرفتن مجدد کروات میومد پس زد.

_کرواتی که همیشه من میبستمو از کی تا حالا خودت میبندی؟
و مشغول بستنش در فاصله ی دو سه سانتیه صورت سهون شد.
+از وقتی که به بازیگری متهم شدم.

panaceaWhere stories live. Discover now