جدایی :
با رسیدن به هتل و گرفتن اتاق ، وسایلشو داخل اتاق گذاشت وفورا خودشو به اداره ی پلیس رسوند...
با افسر پرونده دیدار کرد و مطمعن شد که هنوز کار زیادی انجام نشده، با وجود اینکه در طی سه روز گذشته جان به آپارتمانش برنگشته بود، اما پلیس این غیبت رو بعنوان یه هشدار خطر در نظر نمیگرفت!
با ناراحتی از اونجا بیرون زد و کلافه و سرگردان شروع به قدم زدن کرد!
هنوز چند متری دورتر نرفته بود ،که با صدای کسی متوقف شد: آقای وانگ، لطفا صبر کنید ....با رسیدن اون مرد جوان ، متوجه شد که یکی از افسران اداره ی پلیسه!
مرد جوان کمی مکث کرد تا نفسش جا بیاد و همزمان ادامه داد: این ...
آدرس آپارتمانشه ...
شاید به دردتون بخوره!ییبو با لبخندی کمرنگ ازش تشکر کرد و به آدرس داده شده مراجعه کرد !
یه مجتمع سیمانی بد قواره در یکی از محله های ضعیف شهر ، از در و دیوار بیرونی ساختمان مشخص بود که وضعیت داخلی چندان مناسبی نداره!
اما چرا از وقتی که به شانگهای اومده، همچین جایی زندگی میکنه؟!
همچنان که به در و دیوار بیرونی نگاه میکرد، اخم کرده و به فکر فرو رفته بود و با دیدن نگاه کنجکاو نگهبان سرفه ی کوتاهی کرد و جلو رفت و خودشو معرفی کرد: روزتون بخیر...
من ... دوست آقای شیائو هستم ...
از پکن اومدم ...
من همون کسی هستم که گم شدنشو گزارش کردم ، میتونم آپارتمانشو ببینم؟!
شاید به سر نخی برسم و بفهمم کجا رفته!نگهبان با اخم نگاش کرد و جواب داد:
من اجازه ندارم آقا...
ممکنه بعدا آقای شیائو از دستم شاکی بشه....
من نمیتونم ...ییبو با تاسف آه کشید و سرشو پایین انداخت ، زیر لب با ناراحتی ادامه داد: میفهمم...
فقط اینکه من خیلی نگرانشم و ...
فکر میکردم شاید بتونم زودتر از پلیس پیداش کنم....نگهبان پیر نگاهی به صورت غمگین ییبو کرد و به فکر فرو رفت و بعد از چند دقیقه با تردید جواب داد:
فقط ده دقیقه ...
نه بیشتر....ییبو با عجله حرفشو قطع کرد و جواب داد: این عالیه... ممنونم ...
واقعا ممنونم ازتون!
و تند تند تعظیم کرد!بعد از چند دقیقه بالاخره در آپارتمان جان به کمک کلید یدکی باز شد و ییبو با تردید پا به درون اتاق گذاشت!
همه جا بهم ریخته بود، کاملا مشخص بود که خیلی وقته گردگیری و تمیزکاری نشده و این از جان کاملا بعید بود....
اصلا اینجا واقعا ... آپارتمان جانه؟!
با تردید اطرافشو نگاه کرد، و چشم چرخوند تا به نشونه ی آشنایی برسه!
YOU ARE READING
Endless dream(فصل ۱)
FanfictionEndless dream تمام شده📗📕 به اونا فرصتی دوباره داده شده تا عشقو بازم تجربه کنند... هشدار: تم این داستان خیلی غمگینه، اما پایانش هپی انده! تناسخ... انگست .... عاشقانه .... ییبو تاپ *هپی اندینگ*