مرگ:
بعد از رفتن وانگجی ،جوّ سالن متشنجتر از قبل شد ،هر کسی حرفی میزد و اظهار نظری میکرد...کسی با ناراحتی اعتراض کرد: جناب شیجن برادر شما امروز به همه ی ما توهین کرد...
یه نفر دیگه با خشم سرشو تکون داد و گفت: درسته ...
ما همیشه به هوش و درایت شما احترام گذاشتیم ، اما این بار برادر جوان شما همه ی ما رو به مسخره گرفت!
ارباب جین که درسکوت نظاره گر این صحنه بود، با رضایت نیشخند نصفه و نیمه ای زد و سرشو تکون داد و گفت: لطفا به من گوش کنید ...
فکر میکنم اشتباه از من بود...
من نباید اون حرف رو میزدم...
تقصیر من بود!
کسی با اعتراض جواب داد: اوه ...
این چه حرفیه جناب جین؟!
شما فقط نظرشو پرسیدید، این تقصیر شما نیست!
جمعیت دوباره شروع به هیاهو کردند و با جملات مختلف حرفشو تایید کردند و به حمایت ازش پرداختند!
دقیقا همون چیزی که میخواست...
و ارباب جین فقط نیشخندی زد و سکوت کرد!
شیجن با ناراحتی از جاش بلند شد، تعظیمی به تمام افراد حاضر در سالن کرد و گفت: متاسفم!
من از طرف برادرم از همه ی بزرگان عذر خواهی میکنم...
وانگجی هنوز حال خوبی نداره و کمی حساسه!
لطفا اشتباهاتشو ببخشید!
یکی از اربابان جوان قبیله ی جین با خودپسندی سرشو تکون داد و گفت: درسته که جوان و بی تجربه است، اما نباید به این بهانه از خطاهاش چشم پوشی کنید...
باید به شکل مناسبی تنبیه بشه !
تا بقیه ی تهذیبگران جوان هم درس بگیرند!
شیجن با نگرانی نگاهش کرد و گفت: مَ... منظورتون چیه؟!
چه تنبیهی؟!
بهتون گفتم که برادرم بیماره و شرایط روحی و جسمی مناسبی نداره!
رییس قبیله ی جین که ریاست جلسه رو برعهده داشت، دستشو بالا برداشت و همه رو به سکوت دعوت کرد و ادامه داد: متاسفم ...
اما خواهش میکنم بحث در این مورد رو به جلسه ی
دیگه ای موکول کنید ...بحث فعلی ما مهمتر از این حرفاست، فکر میکنم پیشنهاد تهیه ی یک گروه از مبارزان برای حمایت از کاروانهای تجاری ، پیشنهاد خوبی باشه!
لطفا تمام قبایل حاضر در جلسه، اسم دو تا سه نفر از افراد برجسته رزمی از قبیله ی خودشون رو در یک برگه یادداشت کنند و تحویل بدن...
با تشکیل یک گروه هماهنگ میتونیم با خطر حملات احتمالی راهزنان مقابله کنیم و در عین حال از جنگ و درگیری غیر ضروری هم اجتناب خواهیم کرد!
با پیشنهاد ارباب جین ،حرف زیادی باقی نمونده بود،تمام روسا شروع به مشورت با مشاوران خود کردند و بعد از مدت کوتاهی اسامی افراد داوطلب رو تحویل دادند!
आप पढ़ रहे हैं
Endless dream(فصل ۱)
फैनफिक्शनEndless dream تمام شده📗📕 به اونا فرصتی دوباره داده شده تا عشقو بازم تجربه کنند... هشدار: تم این داستان خیلی غمگینه، اما پایانش هپی انده! تناسخ... انگست .... عاشقانه .... ییبو تاپ *هپی اندینگ*