𝐄𝐏𝟗

966 201 50
                                    

سونگجو گوشه های جعبه رو با دست هاش گرفت"خب، کجا بریم؟" و سرش رو به سمت چپ و راست چرخوند.


یوبین پرسید"چی روش نوشته؟" و درست پشت سر سونگ جو از آسانسور بیرون اومد"مال من نوشته... اتاق مهمان. اوه نه! از اینکه برم طبقه ی پایین متنفرم!"


ییبو لب هاش رو جمع کرد"انقدر نق نزن! به هرحال بهت غذا میدم"، جعبه ی دیگه ای رو تو اتاق نشیمن گذاشت و دست به کم ایستاد "سونگجو، اونجا اتاق مهمانه. فقط دنبال یوبین برو"


سونگجو سری تکون داد و از پله های بزرگ بالا رفت و وقتی که داشت از کنار ییبو رد میشد گفت"یادت نره که دیگه دوباره نقل مکان نکنی، چون من دیگه این وسایلت رو جابجا نمیکنم"


ژو ییشوان دست هاش رو مقابل سینه اش به هم گره زد"صادقانه بهم بگو دی دی، چطوری این عوضی رو اعصاب که دوست صمیمیته کنار میایی؟"


ییبو خندید"فقط بلده واق واق کنه والا گاز گرفتن بلد نیست. اگه دوباره بخوام کوچ کنم اولین نفری که واسه کمک پا پیش میذاره خودشـه!"


صدایی از طبقه ی بالا گفت"نمیکنم" که باعث شد ژو ییشوان و ییبو بلند قهقه بزنن.


ژو ییشوان با صدای پایین و نگاه جدی ای پرسید"خب، پس تو مطمئنی؟ میخوای با این ایدل یه جا زندگی کنی؟" مرد هفت سال از ییبو بزرگتر بود و از زمانی که ییبو تو آکادمی ویژه PAP ثبت نام کرده بود و همدیگه رو دیده بودن، همراهش بود. اگه قرار بود یه نفر جای والدینش رو تو پکن پر کنه، همین مرد بود.


ییبو سری تکون داد و لبخند زد"آره. کاملا مطئنم. یک ساله که داریم با هم قرار میذاریم و صادقانه اکثر اوقات من اینجام. نگه داشتن آپارتمانم منطقی نیست"


درسته. طی دوازده ماه گذشته، ییبو به سختی یک هفته ی کامل رو تو آپارتمانش گذرونده بود و فقط برای برداشتن لباس به اونجا میرفت. حتی زمانی که شیائو ژان تو کمد اتاقشون برای لباس ها جا باز کرده بود، دیگه به خونه اش نمیرفت.


مطمئنا، شیائو ژان اغلب اوقات از خونه دور بود، اما مخصوصا تو این اوقات، ییبو تو پنت هاوس میموند و از جیانگو مراقبت میکرد. اینطوری خیلی راحت تر بود تا اینکه بخواد با جیانگو به آپارتمان ییبو که یه سر دیگه ی شهر بود، بره.


بنابراین این تصمیم گیری نهایی برای آسون شدن کارها بود.


اما ییبو تو یک روز جابجا نشد و برای آماده سازی وقت گذاشت. ییبو و شیائو ژان یکم (به اندازه ی قابل توجه ای!) اسباب و اثاثیه رو تغییر دادن و باعث شدن این آپارتمان بیشتر شبیه جایی باشه که واقعا یه آدم توش زندگی میکنه و تا اینکه شبیه به عکس روی کاتالوگ ها باشه.


اونها حتی تمام اثاثیه اتاق مهمان رو بیرون ریختن تا اونجا رو تبدیل به اتاقی برای سرگرمی های ییبو بکنن. مبل جدید نشمین به قدی بزرگ بود که اگه مهمون داشتن درصورت لزوم میتونست اونجا بخوابه.

𝐇𝐚𝐥𝐟 𝐈𝐬 𝐋𝐨𝐬𝐬, 𝐇𝐚𝐥𝐟 𝐈𝐬 𝐆𝐚𝐢𝐧Where stories live. Discover now