"شش تا پشت سر هم؟! ایول..."
بارمن وقتی گفت که پیک بعدی رو با هنر خاصی از شامپاین پر کرد
"یکی دیگه جو، بکنش هفت تا عدد شانسمه"
خب این زن واقعا داشت چیکار میکرد؟اون چه مشکلی داشت؟ بلوند و جذاب بود بدنی رو فرم و قدی بلند داشت. درحالی که با بارمن مشغول صحبت بود نگاهی به پشت سرش کرد مردی با قدم های کوتاه با لیوانی که تا نصفه از ویسکی پر بود نزدیکش شد
"گمون کنم تو خوشگل ترین زنی هستی که تاحالا دیدم"
یک مرد از احساس شادی و یک زن از احساس شادی بخشیدن لذت می بره پس حالا که زن در گرمای شدید وجودش می سوخت شاید کمی خوشگذرانی بد نباشه.نزدیکش شد و بطور ملایم دستش رو به یقه مرد رسوند و اون رو جلوتر کشید و مشغول رقصیدن با آهنگ ملایمی که پخش می شد، شدند...
لبه ی پشت بوم با پیراهنی پاره و با پاهای خونی ایستاده بود چراغ های خاموش آپارتمان ها خبر از تاریکیِ شب می دادند با قدم های عقب گرد از لبه ی پشت بوم دور شد"جنا،جنا،جنا...ببینید چه تمرکزی کرده"
با خودش زمزمه کرد و شروع به دویدن کرد و به سقف آپارتمان دیگه پرید
"آره،آره همینه"
به طوری که انگار وسط زمین بازی بود بلند خندید ولی این خنده با دیدن ماشین های پلیس ماسید
"خانم،حالتون خوبه؟"
اما اون که کار اشتباهی انجام نداده بود به عقب برگشت تا شاید از اون پلیس دور بشه ولی اون با پاهای برهنه خودشو بغل یکی از مامور های پلیس انداخت
"آرههههه،من برنده شدم"
مست و در دنیای دیگر...
.
.
.
+چشم ستوان بیست دقیقه دیگه اونجام
انتقالیِ جدید از بخش ضد تروریست به واحد قربانیان ویژه اون مرد طی عملیاتی در افغانستان مجروح شد و بعد از گذروندن دوران مصدومیتی که چندان تعریفی نداشت بر خلاف میل خودش انتقالی گرفت و خب، این کاراگاه جئون بود.
مردی که بخاطر موقعیتش سرد و جدی بود اون خیلی سخت کار میکرد برای رشد کردنش زیرا که اون باور داشت زندگی عمر کردن نیست بلکه رشد کردنه، عمر کردن از پس همه حیوانات بر می آید اما رشد کردن، هدف والای یک انسان است که عده ی معدودی می توانند ادعایش را داشته باشند.[بیمارستان مرسی،خیابان ۳۲ ام غربی،پلاک ۳۶۵،سه شنبه ۱۸ اکتبر]
+سلام ببخشید دیر کردم،قضیه چیه؟
_قربانی جنا میلر یه زنِ متاهل از لانگ آیلند،پلیس اونو در حال پرش تو منهتن سه ی صبح پیدا کرده.
ستوان کیم،بهترین کارگاه واحد قربانیان ویژه با یازده سال سابقه ی کاری،اون سخت گیر نبود و کارآموزای زیادی زیر دستش داشته ولی این مورد فرق داشت شاید چون تهیونگ با این پسر انتقالی جدید هنوز گرم نگرفته بود ولی با رفتار و اخلاق پسر یقین پیدا کرده بود که بسیار لجباز و گستاخه پس گاردش رو حفظ کرد شاید عکس تصورش بود!
YOU ARE READING
Court
Fanfictionدادگاه "جانگ کوک به عنوان یک کارآگاه تازه کار وارد واحد قربانیان ویژه یا بهتره بگم واحد ستوان کیم تهیونگ میشه و مجبوره باهاش همکاری کنه و پرونده هارو باهم حل کنن ولی چی میشه اگه باهم لج بکنن و این باعث شروع یک رقابت یا علاقه بینشون بشه؟" وضعیت آپ:...