قسمت آخر

558 147 58
                                    

شش ماه بعد

پیدا کردن تمام کسانی که با وزیر اعظم هم‌دست بودن کار سختی بود. بعد از بازجویی‌های زیاد و وزیر اعظم با معامله کردن سر جونش حاضر شد بقیه شرکای تجاریش رو لو بده که تمامشون به شریک بودن تو دزدی‌های وزیر اعتراف کردن اما ادعا کردن که هیچ اطلاعی از نقشه وزیر برای کشتن ولیعهد نداشتن. خیلی دیگه از مقامات دربار مورد بازجویی قرار گرفتن و بعضی‌هاشون اخراج شدن. امپراطور حالا دیگه ترجیح می‌داد قبل از اینکه مشکلی پیش بیاد، خطرات احتمالی رو از بین ببره و افرادی که ممکنه بود بهش خیانت کنن رو از قصر دور کنه تا اینکه بخواد صبر کنه تا خطری یکی از اعضای خانواده‌اش رو تهدید کنه و بعد دست به کار بشه.

پزشک قصر هم به خاطر رابطه نزدیکش با وزیر اعظم از مقامش برکنار شد و ولیعهد بلافاصله جایگزین مناسبی براش در نظر گرفت. ییشینگ و چانیول هم حالا دیگه داخل قصر اقامت می‌کردن، ییشینگ پزشک مخصوص خانواده سلطنتی بود و چانیول تو رسیدگی به کارها کمکش می‌کرد و بکهیون تو کتابخونه سلطنتی استخدام شده بود و مسئول نوشتن و رسیدگی به دفاتر پزشکی شده بود. چند ماه از برگشت ولیعهد گذشته بود و حالا همه چی تو قصر به حالت عادی برگشته بود و همه کارها به بهترین شکل انجام می‌شد.

و ولیعهد و محافظش... کیونگسو به بهانه وجود دشمنان احتمالی بین درباریان، جونگین رو بیشتر از قبل نزدیک به خودش نگه می‌داشت. جونگین قبلاً هم همیشه کنار کیونگسو بود اما حالا نزدیک‌تر بهش راه می‌رفت و نزدیک‌تر بهش می‌ایستاد و عملاً تو همه فعالیت‌های کیونگسو کنارش حضور داشت.

که این شامل حمامی که هرشب تو برنامه روتین ولیعهد بود هم می‌شد. اولش فقط از یه درخواست ساده برای شونه کردن موهاش شروع شد خب چون دفعه قبل این کار رو خیلی خوب انجام داده بود! جونگین مشغول شونه کردن موهای ولیعهد بود اما قبل از اینکه بتونه بفهمه دقیقاً چه اتفاقی داره می‌افته یهو یقه لباسش بین انگشت‌های کیونگسو مشت شد و لحظه بعد به داخل حوضچه حمام کشیده شده بود.

کیونگسو با شیطنت گفت: «اوپس! یونیفرمت خیس شد! حالا مجبوری درش بیاری!»

بعد از اینکه از شوک اولیه ناشی از تنها بودن با شاهزاده برهنه توی حوضچه حمام بیرون اومد، بدون اینکه لحظه‌ای وقت رو تلف کنه لباس‌هاش رو درآورد، کیونگسو رو به دیواره حوضچه کوبوند و لب‌هاشون رو درگیر بوسه عمیقی کرد. تو تنهایی و خلوت حمام شاهزاده، بین گلبرگ‌هایی که روی آب شناور بودن بالاخره فرصتش رو پیدا کردن تا با خیال راحت، عشقشون رو طور دیگه‌ای به هم نشون بدن. اعتراف‌های عاشقانه‌اشون با نفس‌های داغ و بوسه‌های عمیق و نوازش‌های شیرینشون همراه شده بود. با هم عشق‌بازی می‌کردن و آب حوضچه به خاطر حرکاتشون با صدا از لبه‌ها بیرون می‌ریخت و صدای ناله‌ها و نفس نفس زدناشون رو تو خودش محو می‌کرد.

Guarding His HeartDonde viven las historias. Descúbrelo ahora