سوم شخص
چارلی همیشه بغل سکو در بزرگ میشست . این در راهی بود که از مدرسه یک راست به پارکینگ وصل بشی
هر روز رفتن تیلور تماشا میکرد . بعضی اوقات که برادر تیلور دیر می امد . چارلی ساعت ها صبر میکرد تا برادر تیلور بیاد و بعد با خیال راحت اسکیت بردشو روی زمین می انداخت و راهی خونه میشد .
خیلی وقت بود که عاشق تیلور شده بود ولی هیچ وقت ، وقت نشد که باهاش صحبت کنه . شاید هیچ وقت چارلی کلمه درستی برای بیان احساساتش پیدا نکرده بود .
منظور از صحبت کردن صحبت حضوری مگرنه چارلی چندین بار اس مسی با تیلور حرف زده بود . هروقت می امد بنویسه که دوستش داره یا بحثشو پیش کش بکنه پیشیمون میشد
زمان های که به خاطر تیلور دیر به خونه بر میگشت . مادرش همیشه دعواش میکرد اون بدون اعتنا به حرفهای اون توی اتاقش میرفت و خودشو توی تختش می انداخت .
و از پنجره به بیرون نگاه میکرد و غرق در رویا هاش میشد . انگار صدای هیچ کسو نمی شنید .
د.ا.ن چارلی
مثل همیشه بغل در پارکینگ مدرسه نشسته ام و تماشاش میکردم . اسکیت بردم به دیوار تکه دادم. گوشیم در اوردم و توی اینترنت می چرخیدم زیر چشمی تیلور نگاه میکردم
یک قطره اب روی گوشیم افتاد. سرم بالا اوردم و کف دستمو جلوی اسمون بردم تا ببینم بارون یا نه . دو سه تا قطره ی اب توی دستم افتاد و یک دفعه بارون شدید شد .
تیلور کیفشو روی سرش گرفته یود . منم کتم روی سرم گرفتم و به طرفش رفتم . کتمو خورد روی سرش گذاشتم
" بیا بریم زیر اون سقف ، اون طرف ساختمون"
سرشو تکون داد . باهم به طرف زیر سقف دویدیم . سقف که رفته بودیم کلا یک قسمتی ازپشتبان بود که از ساختمان جلوتر ساخته شده بود
انقدر توی فکر این بودم که اون خیس نشه . حواسم به خودم نبود و تمام وجودم خیس شده بود . بهم نگاه کرد.
" تو خیس شدی ... سرما نخوری "
کیفش روی زمین گذاشت و از توش ژاکتشو در اورد و طرفم گرفت . دستمو لایه ی موهای خیسم بردم لبخند زدم .
" اوکی نگران نباش "
"دورت بزار این جوری خیال من راحت تره "لبخند زدم . ازش ژاکتشو گرفتم روی شونه هام گذاشتم . روی زمین نشست و تکه اشو به دیوار داد .
"هی اسکیت برد کجاست ؟"
" اینجا ..."دور برم دیدم و یک دفعه یادم افتاد که اون روی دیوار جا گذاشتم با کف دست روی پیشونیم زدم . ریز ریز خندید . دستشو بغل جایی که نشسته بود زد
" بیا اینجا بشین حالا بعدا میری برش می داری "
اروم خندیدم بغلش نشستم . زانوهاشو بغل کرده بود . دستهام روی زانوهام گذاشتم و سرم پایین انداختم تا از نگاه ام احساس ناراحتی نگاه کنه
YOU ARE READING
every moments
Romance" اون لحظه هایی که باهم بودیم با هیچی عوض نمیکنم " __________________________________________ این داستان قبل از داستان blue is my favorite color ❤ و درباره ی چارلی و تیلور ^-^