17. Jackpot

67 14 2
                                        

با وجود دونات و کارامل ماکیاتویی که جه بوم براش گرفته، هنوز گرسنش بود. حالا پارادایس سانرایز جلوی روش رو می‌نوشید تا برای فعلا سیرش کنه. جه بوم هم کنارش نشسته بود و از ودکایی که برای خود سفارش داده می‌نوشید.

یونگجه با چتر کنار گیلاسی بازی می‌کرد و توی دنیای خودش بود که جه بوم با آرنجش بهش سقلمه ایی زد "حالت جا اومد؟"یونگجه به ارومی سرشو تکون داد،

"خیلی خب پاشو." از روی صندلی گرد قهوایی رنگ که روش نشسته بود بلند شد و به سمت قسمت دیگه ای از سالن رفت.

این اولین باری بود که یونگجه پاشو به یه کازینو میذاشت، با دیوارای کرمی و طلایی و میز های قمار و جک پات، همه جا پر از سروصدای مشتری های حریص بود که میخواستن پول بیشتری برنده بشن، به هم خوردن تاس ها، صدای قهقه های برنده ها و روی هم قرار گرفتن چیپ ها، و صداهای محو دیگه ایی که میشنید.

ظاهرا جه بوم با رئیس کازینو آشنا بود، همه کارکنان اینجا میشناختنش و کسی از یونگجه کارت شناسایی نخواست تا ببینه به سن قانونی رسیده یا نه.

آخه کدوم هفده ساله ایی میاد کازینو؟

هر دو وارد سالن بزرگتری شدن که میز های بیضی شکل دور تا دورش چیده شده بود، لوستری های گرونقیمت کریستالی از سقف اویزون شده بودن و سالن با پارتیشن های طلایی از بقیه قسمت ها جدا شده.

یونگجه همونطوری که از کنار میز ها رد میشدن به سطح سبز آبی روشون، کارت ها و چیپ ها زل زد.

کارکنان کازینو با یونیفورم طلایی و مشکیشون پشت میز ها ایستاد بودن و کارت هارو برای مشتری ها بر میزدن.

جه بوم که انگار میدونست کجا داره میره به سمت یکی از میز ها رفت و پشتش نشست، به پسر یونیفورم پوش جلوی روش نگاه کرد "سلام جیسونگ خیلی وقته ندیدمت."

"سلام اقای ایم" به یونگجه نگاه کرد "میبینم یه همراه اوردین با خودتون." جه بوم لبخند کم رنگی زد و به بقیه آدمایی که دور میز بودن نگاه کرد "خب شروع کنیم؟" زوج میانسالی در کنار جه بوم بودن و یه مرد در طرف یونگجه، هر سه تاشون سرشونو تکون دادن و پسر شروع به بر زدن کارتا کرد.

یونگجه با کنجکاوی صحنه ی جلوشو نگاه کرد، جه بوم زیر چشمی نگاهی بهش انداخت و گفت "این دور و تماشا کن، از دور بعدی خودت قراره بازی کنی." یونگجه آب دهنشو قورت داد و سر جاش بی حرکت نشست تا به بازی نگاه کنه.

پسر که بعدا فهمید بهش میگن دیلر کارت ها رو به نوبت پخش می‌کرد و برای خودش به رو به پشت میذاشت، بعد از هر چند دور یکی به میز ضربه میزد تا دیلر هم کارتاشو نشون بده، بعد چیپ ها روی میز رد و بدل میشد.

کمی طول کشید تا یونگجه بفهمه این اتفاق وقتی میافته که مجموع شمار کارت ها به عدد بیست و یک برسه، هر کی زودتر به این عدد می‌رسید چیپ بیشتری می‌گرفت.

Sins of FreedomWhere stories live. Discover now