3.The Island

86 24 6
                                        

ایم جه بوم.

همیشه فکر می‌کرد شخصیت‌های بد داستانا کریحن، ظاهرشون هم مثل باطنشون پر از کم و کاستیه، اما ایم جه بوم اینطور نبود.

اگه خودش با چشماش نمی‌دید باورش نمیشد.

جه بوم کاملا بی نقص بود، انگار صورتشو میکل آنژ تراشیده، چشمایی باریک، لب های صورتی رنگ، پوست سفید بی نقص، موهای مشکی پر کلاغی که نیمی از اون روی پیشونی بلندش افتاده بود، شونه های پهنش که زیر اون کت شلوار و پیراهن یکدست مشکی پنهون شده، اسم جه بوم هم واقعا زیبا بود، مثل یه اثر هنری.

یه اثر هنری مرگبار که به راحتی آدم می کشت.

چند بار پلک زد و به واقعیت برگشت، ایم جه بوم همراه پسر دوم به سمتش میومد، اسلحه ی شکاری هنوز توی دستش بود.

میخواست اونو بکشه؟

دوباره صدایی توی سرش می گفت قراره بمیره.

سرشو تکون داد و به محیط اطرافش نگاه کرد، توی چمن زار وسیعی بودن، زیر پاش بوته ایی از عروس چمنزار رو میدید، در اون طرف تر گل های سفید و نارنجی بابونه، هنوزم بوی رطوبت توی بینیش بود، چند دقيقه قبل میتونست قسم بخوره دسته ایی از مرغ های دریایی رو دیده که توی اسمون پرواز میکنن، با تپه های بلند احاطه شده بود و نمیدونست اطرافش چه خبره، با اضطراب آب دهنشو قورت داد، چطور باید فرار میکرد.

"میدونی فضولی کردن توی کار دیگران خوب نیست." با شندین صدای سرد و بی روح جه بوم بلافاصله به سمتش برگشت.

از جلو بهتر میتونست جزئیات صورتش رو ببینه، دو خال زیر ابروش، آثار شکستگی روی بینیش و زخمی نسبتا عمیق روی گردنش، توجهش به تتو هایی که از زیر پیراهن مشکی رنگ جه بوم معلوم بود جلب شد، اعداد رومی، یک حلال ماه، و تتو های دیگه که زیر پیراهنش پنهان شده بود، کنجکاو بود بدونه چین، اما با نگاه خیره ی جه بوم مواجه شد.

جه بوم بالاخره نگاهشو ازش گرفت و رو به پسر کنارش برگشت "با خودمون بیارش جکسون."

پسر دوم، جکسون، دوباره چشم بند رو از توی جیبش بیرون آورد و به سمت یونگجه اومد. جه بوم که از کنارشون رد میشد گفت "نیازی نیست، بذار از طبیعت لذت ببره." جکسون سرشو تکون داد و از بازوی یونگجه گرفت تا اونو به دنبال خودش بکشه.

حس قربانی رو داشت که قبل از مرگش سیرش میکردن و بهش آزادی میدادن تا بعد بتونن بکشنش، اصلا احساس خوبی ازین موضوع نداشت.

یونگجه از گوشه ی چشم میتونست ببینه که هارلم و پسر غریبه ایی که هنوز نمی شناخت جسد مرد رو از سرازیری بالا آوردن و به سمت شون اومدن، یونگجه اب دهنشو قورت داد و همراه جکسون به راه افتاد.

چند قدم بیشتر نرفته بودن که جیپ مشکی رنگ روبازی رو جلوی روشون دید، جه بوم در قسمت کمک راننده نشست، جکسون یونگجه رو به جلو هل داد و هر دو در صندلی عقب نشستن، یکی دیگه از افراد جه بوم هم کنار یونگجه نشست تا مطمئن شه فرار نمیکنه، البته یونگجه هم توی این شرایط همچین تصمیمی نداشت.

Sins of FreedomTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang