باید برای 2 سال به لندن میرفتم...
....
یک روز به پایان هفته باقی مانده بود، حالا هرچهار پسر به محل برگزاری گالری اومده بودند تا درست بودن همهچیز مطمئن بشن.هیونجین به سمت فضای باز پشت گالری رفت و سیگارش رو روشن کرد. زیاد پیش نمیومد که از سیگار استفاده کنه اما الان توی شرایط خوبی نبود.
با خودش زمزمه میکرد
+نمیخوام تموم بشه
فلیکس که حالا مدتی میشد که پشت سر هیونجین ایستاده بود نزدیک امد و پرسید
_چی؟... چی رو نمیخوای تموم بشه؟
+هیچی... فقط...
یه پک دیگه به سیگار زد.صدای مینهو هیونگ بود.
_هی لیکسی میتونی برای آخرین بار نظم گالری رو چک کنی؟
مینهو گفت
_هیونجین نگران چی هستی؟+لطفا برگرد داخل هیونگ، نمیخوام درباره اون موضوع مسخره صحبت کنم.
_هیونجین خودت خوب میدونی که نمیتونی برای همیشه این موضوع رو از فلیکس مخفی کنی!
_کدوم موضوع رو؟
هیونجین و مینهو متعجب به سمت فلیکس برگشتند.
مینهو دستی به شونه هیونجین زد
_بهش بگو هیون..+به همین راحتی نیست!
_هیونجین لطفا بهم بگو موضوع چیه.این کار راحته فقط کافیه بهم بگی.
هبونجین با صدای گرفته داد زد
+گفتن این حرف برای تو راحته چون تو کسی نیستی که مجبوری بری.
_چ-چی؟
هیونجین درحال که سعی میکرد اشکش رو کنترل کنه گفت
+گوش لیکسی بعد از تایید این گالری باید برای دوسال به لندن برم و اونجا دانشگاه رو ادامه بدم.
فلیکس که حالا صورتش بخاطر قطره های اشک خیس شده بود، بدون گفتن هیچ حرفی به داخل ساختمان رفت.
روی پله جلوی ساختمان نشستم زمان زیادی باقی نمونده...
________________________
ووت و کامنت رو فراموش نکنید^<^
YOU ARE READING
My Gallery
RomanceCouple: hyunlix Genre: Romance - fluff - youth - school life _کی میخوای بهش اعتراف کنی؟ ترم آخر تقریبا تموم شده +من اعتراف نمیکنم هیونگ اون میتونه با هرکسی که میخواد باشه هرکسی که بتونه خوشحالش کنه هرکسی بجز من. یه چند شاتی ترجمه شده. امیدوارم دوستش...