^part.9^

691 196 16
                                    

دوباره نگاهم رو به پد دادم، اوه این برای فعال شدن نیاز به رمز داشت!.
__________________________

تا الان چندین رمز رو از جمله شماره تلفن هیونجین، عدد های رندوم و... امتحان کرده بودم اما هنوز موفق به بازکردن پد نشده بودم.

به رمزی که از اول بهش شک کرده بودم فکر کردم، بهتر بود امتحانش کنم.

با تردید تاریخ تولدم رو وارد کردم و بالاخره رمز تایید شد، اون واقعا تاریخ تولد من رو به عنوان رمز انتخاب کرده بود.

اولین طرح مربوط به 2013 بود. خدای من... اون پسره‌ی احمق!.

چند قطره اشکی که حالا باعث شده بودند دیدم تار بشه رو کنار زدم و صفحه رو رد کردم. بازهم یه طرح دیگه از من بود درحال کتاب خوندن.
تاریخ این طرح حدودا برای قبل از تعطیلات کریسمس بود.

بیش از 50 طرح از سال های 2013 تا 2020 بود. درحال مطالعه، نقاشی کشیدن، درحالی که برای جشن هالوین مدرسه میکاپ ترسناک داشتم.... از همه‌ چیز کشیده بود.

اخرین صفحه رو رد کردم، فضای این صفحه متفاوت بود، اینجا مدرسه نبود.
طرحی از نیم‌رخ من در زاویه نسبتا نزدیک بود و اطرافم شبیه فضای یک پارک بود.
احتمالا این طرح مطعلق به اون شبی بود که باهم قدم زدیم.
اما هیونجین کی از من عکس گرفته بود؟!.

روی نوشته‌ی پایین عکس زوم کردم، یک اعتراف دست نویس بود.
خدای من اون هیچوقت مستقیم اعتراف نکرده بود اما الان خیلی واضع اسم من رو اونجا نوشته بود و گفته بود که دوستم داره!

یکبار دیگه با دقت بیشتری نوشته‌ی بنفش پایین صفحه رو خوندم

"آقای جئون به من گفت بنفش رنگ عشقه، برای همین تصمیم گرفتم با این رنگ برات بنویسم.
- عاشقتم لیکسی- خیلیی زیاد، خیلی خیلی بیشتر از چیزی که بتونم توصیفش کنم.

- متشکرم لیکسی- که به من برای اماده کردن این گالری کمک کردی،شاید اگر اون روز با من نمیومدی نمیدونسم چطور باید اونجا رو اماده کنم اما تو معنای زندگی من هستی پس اسم(An art gallery could never be as unique as you) رو برای گالری انتخاب کردم.

- متاسفم لیکسی- چون باید برای دوسال ازت فاصله بگیرم و در یک مکان دیگه رویاهام رو ادامه بدم.
من هنوزهم دوستت دارم، امیدوارم وقتی که برگشتم من رو قبول کنی.
.

متوجه شدم تمام مدتی که اون متن رو میخوندم درحال گریه کردن بودم. لعنت بهش.
اشک هام رو پاک کردم

احمق منم دوستت داشتم، نه منم دوستت دارم
چرا نتونستی زودتر اینا رو به من بگی.

هیونجیناا شاید اگر دیشب به من گفته بودی حداقل قبل از رفتنت برای آخرین برای میتونستیم همدیگه رو ببینیم یا حتی شانس این رو داشتیم که همدیگه رو بغل کنیم.

دوسال زمان زیادیه، میترسم فراموشم کنی.
پس بیا سعی کنیم تا یکسال آینده همدیگه رو ببینیم.
من تمام تلاشم رو میکنم.

___________________________

ووت و کامنت رو فراموش نکنید^<^

My GalleryWhere stories live. Discover now