با آخرین تماسی که از چانی هیونگ داشتم متوجه شدم که بالاخره اون پد به دست فلیکس رسیده.
حالا درحالی که سوار بر هواپیمای پرواز کره_لندن بودم، به آیندهای که انتظار همهی ما رو میکشید فکر میکردم.
نگران و هیجانزده بودم بدون اینکه متوجه باشم قراره با چه اتفاقاتی مواجه بشم.
________________________من قول دادم که تمام تلاشم رو بکنم تا هرچه زودتر هیونجین رو ببینم.
کلاس های هنری زیادی ثبتنام کردم. میخواستم برای امسال حتما من کسی باشم که برای بورسیه به لندن انتخاب میشه.
تمام روزم رو با کشیدن پرتره های مختلف با انواع سبکها سپری میکردم.
مهم نبود چقدر خسته کننه باشه، باید بهترینم رو انجام میدادم.با توجه به اینکه امسال برای گرفتن مدرک جدید وارد دانشکده شدهبودم دانشجو های جدید کرهای و یا غیر کرهای زیادی در کلاسها حضور داشتند.
البته که کار های همشون فوقالعاده بود طوری که هربار به فکر کردن به اینکه ممکنه هرکدوم از اونها برای بورسیه انتخاب بشن قلبم با سرعت بیشتری میکوبید و من رو وادار میکرد بیشتر از قبل تلاش کنم.یکسال جدید رو با تمام وجود تمرین کردم، در این مدت کم و بیش با مینهو و چان هیونگ رفت و آمد داشتم و واقعا ازشون متشکر بودم، بعد از فارغالتحصیلی رسما از دوستای دانشگاهم جدا شده بودم یا شاید بهتر باشه بگم اونا از من جدا شده بودن و هیچکس رو نداشتم که توی این شرایط کنارم باشن، هربار که مینهو چان رو میدیم به شام دعوتم میکردن و برای تلاشهام تشویقم میکردن.
حتی یکبار که برای یکی از پورتره ها از لینو هیونگ خواهش کردم که مدلم باشه قبول کرد و یکروز کامل مرخصی گرفت و با من وقت گذروند.روزی که قرار بود استاد بهترین پروژه رو انتخاب کنه از استرس تمام شب رو بیدار موندم، نمیدونستم اگر کار من انتخاب نشه یکسال دیگه رو چطوری باید بگذرونم.
.
.
وقتی بالاخره استاد کیم پروژهی مورد علاقش رو انتخاب کرد و یکی از دانشجو برای بورسیه به لندن انتخاب شد، احساس کردم توی عمیق ترین نقطهی اقانوس پرتاب شدم، بدون اینکه هیچ صدایی از بیرون رو بشنوم فقط لحظهای که قول داده بودم تمام تلاشم رو میکنم بی وقفه در ذهنم تکرار میشد.برای یک هفته فقط توی اتاقم نشستم و به این فکر کردم که چرا نتونستم موفق بشم.
از اول هم نظر بقیه این بود که من باید یه بلیط برای رفتن به لندن تهیه کنم و اینقدر به خودم فشار نیارم، اما نمیتونستم اینکار رو انجام بدم اونم وقتی که هیونجین برای برآورده کردن رویاهاش توی یک کشور غریبه تلاش میکرد.اوایل با شندین حرفهای دیگران فکر میکردم که یکسال تمام وقتم رو هدر دادم اما بعد از کلی صحبت با چان و مینهو هیونگ بالاخره راضی شدم در مسابقات هنری داخلی و خارجی که برگذار میشن شرکت کنم و خودم رو به چالش بکشم.
اون موقع به طور اتفاقی پوستر یکی از مسابقات انمیشین موزیکال رو دیدم، وقتی با چانی هیونگ صحبت کردم تصمیم گرفتیم توی این مسابقه شرکت کنیم.
بعد از تلاش های چندماهه تونستیم با نقاشی دیجیتال من و موزیک چان توی مسابقه برنده بشیم و یک پیج یوتیوب رو افتتاح کنیم.
بعد از شروع پیج با کشیدن دیجیتالآرت سرگرم شدم و یکسال بعد رو نسبتا راحتتر گذروندم.طی این مدت به لطف تماس هایی که هیونگها با هیونجین داشتن همهچیز رو دربارش میفهمیدم.
آخرین تماسشون برای چند روز قبل با مینهو هیونگ بود.
اون روز گفت که کارهاش به زودی در نمایشگاه قرار میگیرن و ازشون خواست برای دیدنش به لندن برن..._________________________
بعد از مدتها کامبک دادمㅠ.ㅜ
خب فکر کنم متوجه شده باشین این پارت مربوط به فلیکس در این دوسال بود.
دیدن پسرم چقدر برای رسیدن به هیونی تلاش کردههه🤧ووت و کامنت رو فراموش نکنید^<^
YOU ARE READING
My Gallery
RomanceCouple: hyunlix Genre: Romance - fluff - youth - school life _کی میخوای بهش اعتراف کنی؟ ترم آخر تقریبا تموم شده +من اعتراف نمیکنم هیونگ اون میتونه با هرکسی که میخواد باشه هرکسی که بتونه خوشحالش کنه هرکسی بجز من. یه چند شاتی ترجمه شده. امیدوارم دوستش...