🌙 part 1🌙

811 140 23
                                    

سلام!
من بکهیونم
اگه بخوام کامل تر بگم ...
من بیون بکهیون ۲۱ ساله ، یه پسر با چند تا کار پاره وقت و دانشجویه بورسیه ای رشته ی مدیریت توی دنیایی زندگی میکنم؛ که پر از الفا و امگاهاییه که میشه گفت به سه دسته تقسیم میشن:
۱_ اونایی که جفتشونو پیدا کردن و خوش و خرم با هم زندگی میکنن.
۲_ اوناییی که هنوز جفتشونو پیدا نکردن و دارن دنبالش میگردن
۳_ اونایی که هنوز به سن قانونی برای پیدا کردن جفتشون یعنی ۱۸ سالگی نرسیدن.

حالا من جزو کدوم دستم ؟
میشه گفت یه امگای نصف و نیمه.
میپرسین چرا؟ راستش دلیلشو خودمم نمیدونم. اینو وقتی ۱۸ سالم شدم فهمیدم.
وقتی که با هزار امیدو آرزو دنبال جفت حقیقیم میگشتم متوجه شدم که نه تنها هیچ رایحه ای منو جذب نمیکنه بلکه اصلا نمیتونم حسش کنم. البته نا گفته نماند اینجور که دیگران میگن خودمم هیچ عطر و رایحه ای ندارم.
دکترا میگن مشکلم یه بیماریه نادره ...پس وقتی اینو میگن یعنی هیچ درمانی براش نیس. اما این موضوع اصلا منو نا امید نکرد.

پس تصمیم گرفتم به سبک خودم زندگی کنم ...
چه اهمیتی داره به دیگران دروغ بگی وقتی میتونی از زندگیت لذت ببری .البته تنها کسیکه واقعیتو میدونه سهونه...
میپرسین سهون کیه؟
میتونم اینجوری بگم
هون همکلاسی در عین حال بهترین دوستمه که با فضولیاش رازمو فهمید .

و حالا چیزی که دیگران خصوصا دوست دخترم ، هه جین، فکر میکنن هستم اینه :
" بیون بکهیون یه الفای باهوش در عین حال موفق، وارث یه شرکت بزرگه .
و در حال حاضر داره درسشو توی بهترین دانشگاه سئول ادامه میده تا توی مدیریت امپراتوری پدرش سهیم باشه "

.・。.・゜✭・.・✫・゜・。.

+ خوب اینم از جواب آخرین آزمایش
پسرک ۱۸ ساله مضطرب به پزشکی که تازه روی صندلیش جا گرفته بود نگاه کرد.
_ نتیجه چیه دکتر؟
دکتر هو نگاه عمیقی به برگه ی توی دستش انداخت، بعد از گذاشتن برگه روی میز دستاشو بهم قفل کردو با جدیت توی چشمای پسر ترسیده زل زد .
+ یه راست میرم سر اصل مطلب بکهیون ...با توجه به ازمایشایی که انجام دادیم تو قطعا یه امگایی،یعنی تمام اندام های بدنت صراحتا اینو فریاد میزنن ،ولی...
نفس اسوده ی بکهیون با شنیدن "ولی" توی گلوش گیرکرد.
_ ولی چی دکتر ؟ مشکلی هست؟
پزشک میانسال با انگشت اشاره عینکشو کمی جا به جا کرد و لبخند فیکی برای آروم کردن بکهیون زد .
+ نمیدونم خودت متوجهه ش شدی یا نه ، ولی تو رایحه ی یک امگا رو برای جذب الفاها نداری ...چطور بگم .. یعنی کلا هیچ رایحه ای نداری و....

دکتر هو برگه های زیر دستشو کمی جابه جا کرد و بالاخره یکی رو از بینشون خارج کرد.
+ اها ایناهاش ...و طبق این آزمایش تو حتی با کمک تزریقاتی که روت انجام دادن وارد هیت مصنوعی هم نشدی .
_ یعنی چی دکتر ..اگه امگا نیستم پس من چیم؟
بکهیون گیج و مضطرب تر از قبل پرسید.
+ اوه البته که هستی بکهیونا تو قطعا یه امگایی ...ولی متاسفانه یه امگای بی نشانی.
" اگه هر کس دیگه ای جای اون بود زانوی غم بغل میگرفتو به حال خودش و سرنوشت نا معلومش افسوس میخورد ؛ اما بکهیون هر کسی نبود ...اون به خوبی میدونست که نمیتونه با سرنوشت بجنگه "

**✿❀Hidden scent❀✿**حيث تعيش القصص. اكتشف الآن