2.همخونه ی جدید

282 55 14
                                    

جیمین مضطرب تمام راه برگشتش پیش جونگ کوک رو مشغول فکر کردن راجب چگونگی بیان حرفش بود
وارد پارکینگ شد و با دیدن جونگ کوک مکث کرد
به مردمک چشم لغزانش خیره شد که غم زیادی رو پنهان میکرد

نفس عمیقی کشید . لبخندی زد و به سمت جونگ کوک رفت
در ون رو براش باز کرد اما جونگ کوک بی حرکت ایستاد

- میخام جلو بشینم

پس از پایان حرفش سوار ون شد و منتظر جیمین موند
جیمین دستی به موهاش کشید و سوار شد

- کیم دال چی گفت بهت ؟

جیمین بعد از بستن کمربند در جواب جونگ کوک لب زد
- گفت که باید جای خوابگاهت رو عوض کنیم

جونگ کوک کلافه و با صدای نسبتا بلندی گفت

- چراا ؟

جیمین بی حرکت به جونگ کوک نگاه کرد ناخودآگاه دستش رو روی شونه ی جونگ کوک گذاشت و گفت :

آروم باش پسر ، خبرنگار ها تونستن خوابگاهت رو پیدا کنند واسه همین میریم ب یک خوابگاه دیگه

و آروم زمزمه کرد : امیدوارم ازش خوشت بیاد

جونگ کوک که به نظر متقاعد شده بود سکوت کرد
نگاهش رو از جیمین گرفت و صورتش رو به سمت پنجره ی دودی رنگ چرخوند

جیمین ون رو روشن کرد و به سمت خونه اش راه افتاد

- جیمینا ..

جیمین با ذوق نگاهی به جونگ کوک انداخت و پرسید

- چیزی شده ؟

جونگ کوک سرش رو تکون داد و همزمان گفت : نه ..

بعد از گذشت چند ثانیه جیمین دوباره پرسید : چیزی میخواستی بگی ؟

جونگ کوک صورتش رو به سمت جیمین چرخوند

- چرا قبول کردی که منیجر من باشی ؟ کیم دال گفت هیچکس غیر از تو قبول نکرده

جیمین من من کنان گفت : خب من شغلی نداشتم و چی بهتر از اینکه با یه آیدول مشهور کار کنم ؟

جونگ کوک اخم ریزی کرد و زمزمه وار گفت : آیدولی که متهم به تجاوز شده ؟

جیمین بهت زده نگاهی به جونگ کوک کرد : عا..نه راستش مید...

جونگ کوک حرف جیمین رو قطع کرد

- ممنون که جوابمو دادی

جیمین به خاطر گندی که زده بود لبش رو گزید و بدون هیچ حرف دیگه ای جونگ کوک رو به خوابگاه جدیدش ، خونه ی خودش رسوند

ون رو کنار کوچه ی باریک پارک کرد و پیاده شد منتظر نگاهی به جونگ کوک انداخت
در خونه رو باز کرد و گذاشت تا جونگ کوک اول وارد خونه شه

کوک با دقت در حال آنالیز کردن خوابگاه جدیدش بود
و جیمین به جونگ کوک خیره شده بود

YEOUBI | JIKOOK  Donde viven las historias. Descúbrelo ahora