11.پایان خوش

256 38 0
                                    

۵ سال بعد

جئون نگاهی به صورت شلخته اش انداخت توی این 5 سال هیچ خبری از جیمین نبود
نه ملاقاتی .. نه تماسی و حتی هیچ نامه ای هم ازش دریافت نکرده بود
میتونست تصور کنه که چقدر بد بهش ضربه زده اما
جونگ کوک هنوز هم عاشقش بود

امروز روزی بود که بلاخره میتونست آزاد بشه ... هیچ ایده ای برای اینکه چطوری به زندگیش ادامه بده نداشت
همینطور هیچ خانواده ای

هیچ آشنایی که بتونی پیشش بره فقط یک خونه داشت توی یکی از بلندترین برج های گانگنام ... ولی کاملا تنها مونده بود

وسایلش رو داخل کولی مشکی رنگش ریخت و منتظر موند

با صدای نگهبان به خودش اومد

-      جئون جونگ کوک بیا بریم ...

لبخندی زد و به سمت نگهبان رفت

در زندان باز شد و بیرون اومد

جمعیت خبرنگار ها منتظرش بودند
با دیدن نور خورشید ابروهاش رو کمی در هم کشید
و نگاهش ناباورانه دنبال جیمین بود
.
.
.
جیمین سراسیمه جمعیت رو کنار زد و خودش رو روبه روی جونگ کوک رسوند
دیدن چهره اش بعد از 5 سال مثل معجزه بود
نفس های جونگ کوک توی سینه اش حبس شدند
اون جیمین بود ... نگاهی به موهای مشکی رنگش انداخت

کاملا تغییر کرده بود قدم های آرومی به سمتش برداشت

اشک های جیمین روی صورتش ریخت و همزمان به سمت جونگ کوک قدم برداشت با حس ته ریش روی گونه هاش با ذوق خندید

جونگ کوک که هنوز ناباورانه به جیمین خیره شده بود بی توجه به جمعیت اطرافش لب های ترک خورده اش رو روی لب های جیمین گذاشت
.
.
این پایان میتونه پایان قشنگی باشه
 دو نفری که عاشق هم دیگه اند و با هر فراز و نشیبی زندگی میکنند تا بتونند دوباره لحظه هاشون رو کنار هم بسازند و این عشق ، به معنای واقعی کلمه یه هدیه است از طرف خدا

.
.
.
.
**** THE END ****

سلام سلام
وانی هستم
یه تاخیر یک هفته ای داشتم متاسفانه
واکسن زدم و حالم بده چون :(
و البته یه حادثه ی ناگوار که ولش کنید اصلا
الان که دارم پارت میزارم خوشحالم چون با یه پایان خوب دارم خوشحالتون میکنمممم

این استوری هم تموم شد
هعی
من در اصل نویسنده ی حرفه ای نیستم
وانی یک عدد مترجم است
پس نظرتون چیه که ایدتون رو راجب ژانر استوری بعدی بگید و من بعد از ترجمه کردنش به فارسی آپلودش کنم؟
هر کاپلی
هر ژانری
از هر گروه یا هرچی

منتظر نظراتتون هستم
فعلاااااا باییی بایییی

 
 

YEOUBI | JIKOOK  Onde histórias criam vida. Descubra agora