𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝑳𝑨𝑺𝑻 𝒄𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓.

357 74 200
                                    

با وی‌پی‌ان روشن ووت بدین.
اگه توی طول فف غلط‌املایی دیدین حتما بهم بگین☂️
خلاصه‌که ببخشید اگه اذیتتون کردم و حتما حتما پارت بعدیو بخونین خیلی مهمه💙

Is this our end?

«دوست‌داشتن کسی‌عجیبه، عجیب‌تر از اون دوست‌داشته‌شدن از طرف‌شخصیه. حالا قسمت ترسنا‌ک‌ماجرا اینه‌که‌هیچ‌کدوم راه‌و رسم عشق و‌ عاشقی‌رو بلد نباشن.»

با وحشت پشت در مخفی شد تا لیام متوجه او نشود، صدای جیغ و فریادها باعث میشد بیشتر از قبل بترسد و ذهنش به‌هیچ‌چیز جز راهی برای نجاتش فکر نمیکرد.

در باز شد و تقریبا خشکش زد، باید کاری انجام میداد اما چشمان جنون‌وار لیام متوجه او نشد و تنها جسم آشفته‌ای با صدای بلند به زمین کوبیده‌شد.

دستانش را روی دهانش زد، با صدای قفل شدن در به‌هیچ‌چیز اهمیتی نداد و بدون‌لحظه‌ای تردید جلوی زنی که موهای آشفته‌اش چهره‌ٔ کبودش را پوشانده بود زانو زد.

با صدای لرزان و خفه‌ای به‌سختی زمزمه‌کرد:

" خانم..."

لبش را میان دندانش گرفت و بغضش شکست. با صدای بلندی گریه میکرد و با دستان کوچکش اورا تکان میداد:

" خانم لطفا یه‌چیزی بگین...من میترسم لطفا یه کاری کنین خانم، میشه جلوی من آسیب نبینین؟"

دستانش را روی گوش‌هایش فشرد و با خم شدن روی زانوهایش پیشانی‌اش را روی زمین فشرد.

با نگاهی تار به‌قطرات اشکش که زمین را تزئین میکردند خیره شد و گریه‌اش شدت گرفت.

تحمل چنین وضعیتی فراتر از حد توانش بود.

دختری با روحیه بی‌نهایت حساس امروز چیزهایی را دیده بود که از درون او را نابود میکرد.

دستی روی موهای نرمش قرار گرفت و باعث شد گریه‌اش شدت بگیرد اما خیالش کمی راحت‌ شد، هیچ‌کس قرار نبود جلوی چشمانش بمیرد.

آنجل به‌سختی لب‌های کبودش را از هم گشود و زمزمه‌کرد:

" گریه نکن عزیزم، همه چیز مرتب میشه."

همه چیز مرتب میشه!

صدای فریاد و التماس‌های جاناتان حتی اجازه‌نداد حتی‌یک‌ثانیه‌از آن جمله بگذرد.

مایا همزمان که اشک‌میریخت چارزونه‌نشست و با ملایمت سر آنجل را روی پاهایش گذاشت تا موهایش را نوازش کند.

𝑫𝒆𝒂𝒕𝒉 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒈𝒉𝒕࿐Where stories live. Discover now