𝙿𝚊𝚛𝚝 𝟦

1.9K 276 24
                                    

(فن آرت دوست داشت بچه به وفووووووور)🥺😍💜

تهیونگ:
ده دقیقه ای تو اون حالت بودیم ،با صدای قاروقور شکم کوک به خودمون اومدیم کمی از خودم فاصلش دادم اونم خجالت زده سرشو پایین انداخت دست بردم زیر چونشو سرشو آوردم بالا
من:دیگه از آلفات خجالت نکش باشه؟
آروم سرشو به معنی موافقت تکون داد
من:خوبه...حالام بیا بریم تو آشپزخونه منم گرسنمه
بلند شدم دستشو گرفتم و اونم با خودم بلند کردم با هم رفتیم تو آشپزخونه
من:تو بشین من غذارو گرم میکنم
جونگکوک:باشه(£:یجورمطیع شده منم داره باورم میشه یه امگاساکت و مظلومه:/ )
یه نگاهی به قابلمه های روی گاز انداختم ، از اونجایی که همشون نصف کاره بودن بیخیالشون شدم
رو کردم سمت جونگکوک
من: جونگکوک از چه طعم رامنی خوشت میاد؟
جونگکوک:سوتومیون
سری به معنای تفهیم تکون دادم
از داخل کابینت یه قابلمه متوسط برداشتم توشو آب ریختم و گذاشتم روی گاز بعد از داخل سوپر چهارتا رامن درآوردم ،همرو باز کردم و پودرشونو به آب اضافه کردم وقتی جوش اومد رامن هارو هم ریختم منتظر شدم تا بپزه تو این بین کیمچی و کولا از یخچال بیرون آوردم و رو میز چیدم
من: کوک بیا غذا حاظره
از روی کانتر پرید پایین و اومد سر میز منم زیر گاز رو خاموش کردم ، رامن رو تو کاسه بزرگی ریختم و گذاشتم رو میز بعدم کنار کوک نشستم
جونگکوک: بابت غذا ممنونم
من: نوش جانت ببخشید جونگکوک چون وقت نبود رامن درست کردم ولی از شام امشب به بعد غذاهای مفید میگم درست کنن
لبخند خرگوشی زد که براش ضعف رفتم
جونگکوک: آلفا این خیلیم عالیه من عاشق رامن و کیمچی ام
با لبخند سری تکون دادم و به خوردن ادامه دادم
بعد از غذا تصمیم گرفتم با کوک حرف بزنم بلاخره باید یه چیزایی رو مشخص میکردیم
من:جونگکوک بیا بشین اینجا کارت دارم
رو همون جای قبلیمون تو پذیرایی نشستیم
من: میخوام همچیز رو راجب خانوادت بدونم
سری تکون داد
جونگکوک: من یه هیونگ دارم اسمش جیمینه خیلی کیوته شبیه موچی میمونه باهم توی کمپانی آپا کار میکنیم اسم آپام هم یونگیه ..جئون یونگی ...آها راستی اوما هم ندارم
من: آپات کمپانی داره؟
جونگکوک: آره اسمش Abiss هست
وایسا الان این بچه داره میگه پدر امگام همون آلفای بی‌اعصاب معروفه که حتی منم ازش میترسم؟
خودمو از تک و تا ننداختم
من:اااا چه خوب
و یه لبخند احمقانه تحویلش دادم
من: پس بهتره بریم یه عرض ادبی کنیم پیشش هوم؟
جونگکوک:باش تو برو آماده شو منم منتظرت میمونم
رفتم بالا تو اتاقم و بلیز کرمی و شلوار پارچه ای قهوه‌ای با کفش قهوه ای پوشیدم ،عطرمو رو خودم خالی کردم و با دستام موهامو مرتب کردم خودمو تو آیینه برانداز کردم و وقتی مطمئن شدم که تیپم اوکیه برگشتم پایین
من:جونگکوک بریم
سر تکون داد و از جاش بلند شد ، سوییچ رو از آویز برداشتم و از خونه زدیم بیرون
با کمک جونگکوک رسیدیم خونشون از ماشین پیاده شدیم کوک جلوتر رفت تا در بزنه منم واسه آخرین بار خودمو تو شیشه ماشین چک کردم بعد رفتم کنار جونگکوک وایسادم و منتظر شدم سی ثانیه گذشت تا در باز شد
کوک درو باز کرد و بهم اشاره کرد تا داخل شم ، رفتم تو جونگکوک هم کنارم قدم بر میداشت
یهو یچیز مثل گلوله از کنارم رد شد و دوید دنبال کوک ، شوکه به اون موجود موبلوند نگاه کردم که بلند بلند سر اومگام دادمیزد
موبلوند:پسره خررررررر صدبار نگفتم با اون ژویانگ هر قبری میری بهم بگوووووو ... وایسا جونگکوک ... وایسا تا حالیت کنم پسره خیر سررررررر ... مگه با تو نیستم میگم وایسا ... دستم بت برسه تیکه بزرگت گوشته
دیدم اگه دخالت نکنم قطعا میزنه بلایی سر بیبیم میاره پس جلو رفتم و بینشون ایستادم کوک پشتم قایم شد و موجود مو بلوند ک سرعتش بالابود با مخ اومد تو سینم قدمی عقب برداشت و پیشونیش رو مالش داد ، سرشو آورد بالا و انگار تازه متوجه حظورم شد خودشو صاف و سوف کرد و اخم ظریفی رو پیشونیش نشوند ک بیشتر کیوت بود تا ترسناک
موبلوند: سلام جناب کیم عذرمیخوام بابت بی‌توجهیم به شما خوش آمدید تشریف بیارید داخل
با اتمام جملش اول چشم غره‌ای به کوک رفت و بعد با لبخند ملیحی بهم تحویل داد
خوب الان چشای من ازین گنده تر نمیشد ، چه راحت مود عوض کرد:/
دنبالش رفتیم و وارد خونه شدیم موبلوند مارو به سمت پذیرایی هدایت کرد
موبلوند:بفرمایید لطفا
روی یکی از مبلای دونفره نشستم و کوک هم اومد کنارم
موبلوند: الان برمیگردم
با این حرف وارد راهرویی شد ک حدث میزدم به آشپزخونه منتهی بشه
نگاهی به جونگکوک ک از وقتی اومدیم صداش درنیومده بود کردم سرش پایین بود و داشت با انگشتاش بازی میکرد
من:کوک خوبی؟
با چشای مظلومش نگام کرد
کوک:هیونگ منو میکشه
بغلش کردم و به خودم فشردمش
من: کسی حق نداره به امگای من تو بگه
از بغلم بیرون کشیدمش روی موهاشو نوازش کردم و منتظر شدم تا اون موجود موبلوند برگرده طولی نکشید ک اومد و روبرومون قرار گرفت
موبلوند:معذرت میخوام ک خودمو معرفی نکردم جئون جیمین هستم
دستشو جلو آورد ، باهاش دست دادم
من:خوشبختم جیمین شی ، منم ...
نذاشت ادامه بدم
جیمین:میدونم جناب کیم تهیونگ آلفای پک ، درسته؟
لبخند زدم و سری تکون دادم
من:بله کاملا درسته
پارو پا انداخت
جیمین:خوب حتما باید کار مهمی داشته باشید ک بجای کمپانی به خونمون اومدین
من:بله راستش مسئله مربوط به کار نیست ، آقای جئون ک اومدن عرض میکنم خدمتتون
جیمین: اوه بله آپا طبقه بالا توی اتاق کارشه ، جونگکوکا میشه بری صداش کنی
جونگکوک از جاش بلند شد و به طبقه بالا رفت
از کوک رو برگردوندم و به روبرو نگاه کردم
همونطور که بیبیم گفته بود جیمین یه موچی متحرک بود خیلی کیوت و نرمالو به نظر میرسید خصوصا توی اون هودی اورسایز نخودی رنگ که با موهاش کاملا ست بود
با صدای پایی که اومد و بوی قهوه ای که توی فضا پیچید از فکر خارج شدم به طرف منبع رایحه چرخیدم

و اوه خدای من اون جئون یونگی بود
با اقتراد و آرامش قدم برداشت و اومد رو بروم
یونگی:کیم
دستشو آورد جلو ، باهاش دست دادم وبه نشونه احترام خم شدم
من:جناب جئون
با دست اشاره کرد بشینم
یونگی:راحت باش
برگشتم و سر جام نشستم جیمین رفت و روی مبل دونفره سمت چپم نشست و جونگکوک هم کنارش قرار گرفت و یونگی‌شی جای قبلی جیمین رو اشغال کرد
یونگی:خوشحالم اینجایی کیم ، ولی واقعا کنجکاوم کردی من چند ماهی هست که اومدم ولی تو حتی به کمپانی زنگ هم نزدی
سرمو کمی خم کردم
من: عذر منو بپذیرید یونگی‌شی این چندماه کارای پک و کمپانی زیادی سنگین شده بود و منو از همچی غافل کرده بود
خنده متینی تحویلم داد
یونگی:مشکلی نیست پسر درک میکنم ،خوب من درخدمتم حتما کار مهمی بوده که تا اینجا اومدی
کمی سرجام جابه‌جا شدم و نگاه نا محسوسی به جونگکوک انداختم سرش پایین بود و مضطرب خوب این موقعیتی نبود ک هرروز توش قرار بگیری و واست عادی باشه هرکس نهایتا دوبار میتونه میت داشته باشه و اونم بعد از مرگ میت اولش ... پس اضطراب ما کاملا عادی بود
نفس عمیقی کشیدم
من:بله اومدم چیزی رو خدمتتون عرض کنم
کنجکاو نگاهم کرد،ادامه دادم
من:راجب من وجونگکوک ما... ما جفتیم

💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
آنیانگهاسه‌یو یوروبون😀
حالت چطوره؟
دیر آپ کردم میدونم واقعا معذرت میخوام 😅
مسافرت بودم تازه دیروز رسیدم
بچه ها یه سوال دارم ، قطعا همتون کیدرامر هستین پس پلی لیست بیمارستان رو باید دیده باشید
دوست دارید یه نسخه ورژن بنگتنشو براتون بنویسم؟
حتما جواب بدین تا از فردا شروع کنم به نوشتن
از اونجایی که صحنه ها و کلا سناریو آمادست و فقط باید نوشته بشه پس زود زود آپ میکنم
حالا انتخاب باشماست دوست دارین یا نه؟
آها راستی شیپ ها هم همه مخصوص فوجوشیای عزیزه😂
پس نگران نباشید قرار نیست دختر پسری باشه
آمیییییی سارانگهه🥺💜

𝙼𝚢 𝚋𝚒𝚝𝚌𝚑 𝚕𝚘𝚐𝚒𝚌 (𝚅𝚔𝚘𝚘𝚔)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt