Part Ten

503 128 103
                                    

                             Min yoongi                                  ▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

                             Min yoongi                                  ▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃

"شت" اولین کلمه ای که یونگی در حالی که خودش رو تنها روی کاناپه پیدا می کرد ، زمزمه کرد.

نشست و دید بطری های الکل روی زمین پخش و پلا شدن(درسته؟). یونگی با دیدن شون ناله ای کرد. در حالی که آه می کشید ، پشتش رو به کاناپه تکیه داد تا شقیقه هاش رو ماساژ بده.

شنید که یکی وارد ساختمون شده ، ولی یونگی به خودش زحمت نداد که نگاه کنه.

با کمال تعجب ، معلوم شد که جونگ کوکه ، "خماری؟"

یونگی نگاهی به پسر انداخت و سعی کرد اونو نادیده بگیره و همچنان به ماساژ سرش ادامه میده.

آه کشیدن جونگکوک رو شنید و بعد به سمتش اومد. با دیدن بطری های روی زمین چشماش گرد شد ، "چطور این همه رو تنهایی خوردی؟"

جونگکوک در حالی که بطری ها رو بر می داشت یونگی فقط بهش خیره شد: "امروز مدرسه نداری؟"

"امروز شنبه ست هیونگ" جونگکوک نگاهی به یونگی انداخت و بعد به تمیزکاری ادامه داد.
(خماری مغزش رو ریخته به هم🤣😂😂)

یونگی سرش رو تکون داد: "یادم نمیاد دیشب اینجا روی کاناپه خوابیده بودم"

"به خاطر اینه که مست بودی"

"به هر حال چرا اینجایی؟ خیلی زوده ، بقیه هنوز حتی نیومدن. کدوم جهنمین حالا؟" یونگی بلند شد و کمی احساس سرگیجه از خماری وحشتناکش داشت.

جونگ کوک در حالی که بطری ها رو تو یه کیسه بزرگ کاغذی میذاشت ، گفت: "اولاً ، من اینجام چون این جا رو می شناسم. دوماً ، زود نیست ، ساعت پنج بعد از ظهره و سوماً ، بقیه طبقه بالان."

"با اونا چی کار می کنی؟" یونگی به کیسه کاغذی با چشم اشاره کرد و به جونگ کوک نگاه کرد.

"شنیدم که‌زیاد نوشیدی و به چندتا بطری برای یه پروژه مدرسه نیاز داشتم که قراره دوشنبه برگزار شه. من باید برم" جونگکوک قبل از اینکه یونگی رو مات و مبهوت ترک کنه لبخندی کوچیک بهش زد.

یونگی قبل از اینکه غذای باقی مونده اش رو روی میز بداره و توی سطل آشغال بندازه ، پوزخندی زد.

STOCKHOLM SYNDROME✞︎⛓Where stories live. Discover now