Park jimin
▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃"لعنت بهش" جیمین سریع نفس نفس می زد ، کنار درختی وایساد تا کمی استراحت کنه.
آره. اون فرار کرد ، ولی متأسفانه شانس باهاش یار نبود چون اون رسماً ریده. ساختمون به معنای واقعی کلمه توی ناکجا آباد بود و اعتراف میکنه که کاملا سوپرایز شد.
جیمین چند دقیقه دویده بود و نمی دونست داره کجا میره. ولی فکر کرد ، از طرفِ دیگه ، حداقل تونست فرار کنه.
چطور فرار کرد؟ خب،
تهیونگ به دو پسر روبروش پیشنهاد داد: "ما نمی تونیم اونو اینجا ول کنیم ، قفل نداره! پس یکی از ما باید اینجا بمونه و مراقبش باشه تا یونگی هیونگ برگرده."
نامجون نظری داشت: "فکر نمی کنم این ایده خوبی باشه ، واضحه که در انتظارش خواب مون میبره ، چون نمی دونیم اون کی برمی گرده."
"چی میشه اگه ، نوبتی نگهبانی بدیم؟ هر 30 دقیقه یکی؟" هوسوک پیشنهاد داد و باعث شد اون دوتا برای چند ثانیه بهش خیره شن.
"نمی تونیم تو نشمین ازش مراقب کنیم؟ اینطوری همه مون می تونیم همزمان اونو زیر نظر داشته باشیم. "تهیونگ آهی کشید و برای تایید به نامجون نگاه کرد.
"خب ،" نامجون نگاهش رو به سمت جیمین که به دیوار تکیه داده بود و بی سر و صدا گوش می داد ، چرخوند. "خیلی خب"
یکم بعد از اون ، چهار نفر شون تو نشیمن بودن و به جز جیمین فیلم تماشا می کردن ، اون حتی به خودش زحمت نداد که به اسکرین تی وی نگاه کنه.
"ساعت چنده؟" هوسوک یهو گفت ، "موقع بیرون بردن آشغالا نیست؟"
"من انجامش میدم" تهیونگ دستش رو بلند کرد ، از رو کاناپه بلند شد درحالی که جیمین داشت اون رو رصد می کرد.
موقعی که تهیونگ از ساختمون خارج شد ، جیمین از فرصت استفاده کرد و تا اونجا که می تونست از اون مکان دور شد.
(چه قدر آسون 😶 راه فرار رو هم که متوجه شدید گایز؟ اگه یکی دزدید تون اینجوری فرار کنید😉 تا راهکار های بعدی "بقا" شما را به خدا می سپارم😌😌)
KAMU SEDANG MEMBACA
STOCKHOLM SYNDROME✞︎⛓
Fiksi Penggemar"دوست دارم" "نه ، با خودت این کار رو نکن" یونگی که یکی از جنایتکاران تحت تعقیب شهره ، از دزدیدن افراد و عصبانی کردن خودش به بدترین شکل لذت می بره ، ولی نمی تونه خودش رو مجبور کنه که به آخرین قربانیش آسیب برسونه. یه دانش آموز جوونِ دبیرستانی که اسمش...