Part Twelve

534 124 80
                                    

Min yoongi▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃

Oops! Bu görüntü içerik kurallarımıza uymuyor. Yayımlamaya devam etmek için görüntüyü kaldırmayı ya da başka bir görüntü yüklemeyi deneyin.

Min yoongi
▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃

واقعا چه مرگم شده؟

این چیزی بود که یونگی دیشب و شاید قبل از اون مدام از خودش می پرسید.
می خواست پارک جیمین رو به خاطره همه چیز سرزنش کنه ، به خصوص به خاطره احساساتش و برنامه لعنتی اش.

یونگی از اون نوع افرادی بود که مراقب حرکاتش بود یا قبل از انجام کاری فکر می کرد. ولی این روزا ، اون یکم بیش از حد تو انتخاب هاش بی توجه شده.

و به عنوان یه جنایتکار تحت تعقیب ، اخیراً خیلی سست شده بود، مثل این بود که به معنای واقعی کلمه ، تنها کاری که انجام می داد مست کردن ، تماشای تلویزیون و خوابیدن بود. هیچ اتفاق جالبی برای زندگیش نیفتاده بود، به جز دیروز،

بعد از همه اتفاقات دیروز مثلِ ; دیدن سولرین با بادیگارد ، فهمیدن اینکه جیمین فقط به عنوان یه "فرد گمشده" شناسایی شده ، یونگی توسط یه افسر کنار زده شد (منظورش ماشینه) ، تلاش پارک جیمین برای فرار و یونگی همینطور موفق شد اون رو برگردونه.
یونگی فکر کرد، همه اینها به خاطر پارک جیمین اتفاق افتاده. چطور یه نفر می تونه تو یک روز همچین هیجانی رو درست کنه و هر روز اون رو به هم میریخت بدون اینکه جیمین حتی متوجه باشه؟

ولی به لطف اون ، یونگی بالاخره انگیزه پیدا کرد تا واقعاً کاری انجام بده و الان کاملاً از این واقعیت خبر داره که اون بی پروا ست.
(یه نگاهی هم به کونش بکن شاید خوشت اومد🍑)

یونگی که روی کاناپه ای درست کنار تختش با پارک جیمینی که خوابیده بود نشسته بود ، در حالی که به پسر کوچیکتر که دستاش بسته شده بود ، ولی هنوز عمیقاً خوابیده بود، نگاه می کرد ، آهی کشید.

(بچه ها این جا به بعد گذشته ست یعنی ادامه جایی که پارت قبل تموم شد)

"-تو خیلی جالبی پارک جیمین"

جیمین بهش خیره شد، احساس ناامیدی و در عین حال گیجی می کرد.

"چرا این کارو میکنی؟" جیمین پرسید، گرچه شبیه زمزمه بود، ولی یونگی به خاطره فاصله شون باز هم تونست بشنوه.

یونگی پوزخندی زد، به آرومی بلند شد، بعد قدم برداشت ، دستاش رو لای موهاش فرو برد ، جیمین می تونست بگه که اون هم ناامید شده.

STOCKHOLM SYNDROME✞︎⛓Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin