kim taehyung's backstory
▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃*روزی که یونگی رو برای اولین بار دید*
همیشه خیلی سخت بود ، صبح زود ، بحث کردن با خودش که باید به مدرسه بره یا نه. اون هیچ دلیلی برای بودن و حضور در اینجا ، تو «خونه» خودش نداشت.
ساعت 5 صبح بود، بیرون پنجرش هنوز تاریک و مه آلود بود ، کاملاً عالی.
دراز کشیده بود و بازوش رو روی چشماش گذاشته بود ، گیج و مست. به پهلوش چرخید ، به امید اینکه بیشتر بخوابه.
یهو یکی به در اتاقش هجوم آورد ، به خاطره شوک شدن تو جاش پرید و برادر ناتنی اش رو دید که احتمالاً مثل همیشه مست بود.
"کیم تهیونگ!" برادر ناتنی بزرگترش هیونوو داد زد.
(عکس هیونوو رو آخر پارت براتون میزارم)تهیونگ بهش خیره شد: "چی میخوای؟ مثلا ساعت 5 صبحه"
پسر بزرگتر حرفهاش رو نادیده گرفت و بهش اشاره کرد که بیرون بره.
تهیونگ همچنان روی تختش نشسته بود گفت: "این اتاق منه."
هیونوو داخل اتاقش به سمت تخت پسر کوچیکتر رفت و گفت: "و اینجا خونه منه، حالا هم گورتو گم کن."
(من هیچوقت اتاق نداشتم پس نمی دونم حس اینکه یکی از اتاقت بیرونت کنه چطوریع😕)تهیونگ چاره ای نداشت، با آه و ناله از تختش بلند شد و از اتاقش بیرون رفت.
البته درست بود، خونه ای که اون در حال حاضر توش زندگی می کنه واقعاً خونه اون نبود. تهیونگ پدر و مادر یا فامیلی نداشت که ازش حمایت کنن. آره ، اون برادر ناتنی و همینطور نامادری داره.
پدرش یه سال پیش فوت کرد و تهیونگ مقصر این حادثه شد. ولی قبل از اینکه این اتفاق بیفته ، نامادری و برادر ناتنی اش همیشه اونو تحقیر می کردن.
(غلط کردن کثاپتا😠)اون همیشه توسط برادر ناتنیاش کتک زده میشد که تهیونگ متوجه شد افتاده تو مواد و سعی کرد این موضوع رو به نامادریاش بگه ، ولی اون اهمیتی نداد و البته بعداً همچنان طرف پسرش بود. تهیونگ حتی تعجب نکرد وقتی فهمید که نامادریش مواد فروشه.
(به به 🙂 یاد آهنگ Daddy issues افتادم)
YOU ARE READING
STOCKHOLM SYNDROME✞︎⛓
Fanfiction"دوست دارم" "نه ، با خودت این کار رو نکن" یونگی که یکی از جنایتکاران تحت تعقیب شهره ، از دزدیدن افراد و عصبانی کردن خودش به بدترین شکل لذت می بره ، ولی نمی تونه خودش رو مجبور کنه که به آخرین قربانیش آسیب برسونه. یه دانش آموز جوونِ دبیرستانی که اسمش...