Min Yoongi ▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃▃
"هیونگ!" صدای تهیونگ تو راهرو پیچید که باعث از جا پریدن بغضی از گروگانا تو سلول ها شد.
یونگی که با یه گروگان 'حرف' میزد سرش رو کج کرد و به تهیونگ نگاه مزاحمی کرد "چیه؟"
"حدس بزن چی شده؟" تهیونگ پوزخندی زد.
"چی؟" یونگی جلوش ایستاد و دست به سینه شد.
"گفتم حدس بزن"
یونگی چشماش رو چرخوند و چرخید و دور شد و گفت: "من واسه این کارا وقت ندارم."
"پارک جیمین!" تهیونگ داد زد که توجه یونگی رو به خودش جلب کرد.
(گیلیلیلیلیلیلیلی🥳🎉)یونگی قدم هاش رو متوقف کرد و برگشت و به سمت تهیونگ رفت.
"یه بار دیگه بگو؟" یونگی موقع پرسیدن ابروهاش رو تو هم کشید.
"پارک جیمین" تهیونگ تکرار کرد.
"اسمش اینه؟" یونگی یه لحظه نگاهش رو ازش گرفت.
"آ-آره"
"از کی اینو می دونی؟" یونگی پرسید.
"ام. مهم نیست ولی جونگکوک بهم گفت."
یونگی یه لحظه بهش خیره شد"خب اگه این تنها چیزیه که می خواستی بگی،" دوباره چرخید و رفت.
"نه!" تهیونگ به دنبالش رفت و گفت: "می دونی ، قضیه اینه که نمی دونم چطور اینو بگم ، شاید چون احتمالاً هیجان زده ام و دیگه عصبانی نمیشی- "
یونگی بهش نگاه کرد.
تهیونگ نفسی کشید "به هر حال در مورد افتادن کلاه ام-"
یونگی کاملاً بهش نزدیک شد "میشه بری سر اصل مطلب کوفتی؟"
تهیونگ کمی تو حاش تکون خورد ولی یونگی رو می شناخت پس عادت کرده بود "جونگکوک بهم گفت که یه برنامه ای دارن"
"برنامه؟" یونگی گیج شده پرسید.
"منظورم برنامه واسه قراره ، دوست دخترت و ..."
یونگی گفت: "اون دوست دختر من نیست."
تهیونگ پلک زد و بلافاصله بهونه ای آورد "آه ، آره. تو چیزی که گفتم بین 'دوست' و 'دختر' فاصله هست- "
یونگی نگاهش رو گرفت و گفت: "دوست هم نیست."
ESTÁS LEYENDO
STOCKHOLM SYNDROME✞︎⛓
Fanfic"دوست دارم" "نه ، با خودت این کار رو نکن" یونگی که یکی از جنایتکاران تحت تعقیب شهره ، از دزدیدن افراد و عصبانی کردن خودش به بدترین شکل لذت می بره ، ولی نمی تونه خودش رو مجبور کنه که به آخرین قربانیش آسیب برسونه. یه دانش آموز جوونِ دبیرستانی که اسمش...