part5

170 26 2
                                    

یه چتر از کیفش دراورد و بازش کرد رفتیم زیرش

تهیونگ:جیمین دوست پسرم میشی

جیمین:صددرصد جوابم یسه

بعدش زیر چتر یه کیس کوچیک داشتیم.

از نوع راه رفتنش منم دردم گرفت پس گزاشتمش رو کولم با اینکه خیلی خجالت میکشید ولی بازم باید میزاشتم چون کاره من بود

از دید جیمین:
خیلی خجالت میکشیدم که برم رو کولش مردم یجوری بهمون نگا میکردن اما تهیونگ خیلی عادی رفتار میکرد خلاصه وقتی رسیدیم به خونه منو اورد پایین تا یه وقت مامانم نبینه داشت چتر میبست گفتم بزار یه بهونه باشه که دوباره همو ببینیم

تهیونگ خندید و خدافظی کرد و رفت

مامان ج:سلام اقای پارک جیمین!

جیمین:سلام مامان

مامان ج:چرا انقدر دیر اومدی

جیمین:مامان ساعت هشته

مامان ج:هیچوقت انقدر دیر نیومده بودی

جیمین:مامان بنظرت من زیادی بزرگ نیستم برای این حرفا

از دید مامان ج:
راست میگفت خیلی بزرگ بود که بهش گیر بدم ولی در هر صورت نسبت به روزا ی دیگه دیر تر اومده بود که دلیلشم واضح بود

مامان ج:باشه حالا برو لباساتو عوض کن

مامان ج:راستی هیونجون یه شغل پیدا کرده اینجا شاید یه هفته دیگه باید اینجا و چند ماه بمونه

جیمین:واتتت!

مامان ج:چیشد؟!

جیمین:هیچی انتظارشو نداشتم

از دید جیمین:

رفتم اتاقم اماده شدم نشستم رو تختم داشتم فیلم میدیدم و خوراکی میخوردم که فهمیدم یکی پیم داده

رفتم سمت گوشیم ته ته بود

تهیونگ:سلام پارک جیمین

جیمین:سلام بیب

جیمین:الو نمیتونم بیب صدات کنم

تهیونگ:نه مشکلی نداره یعنی عالیه فقط عادت ندادم کسی بهم بگه بیب😅

جیمین:راستی یه چند تا کتابی که از کتبخونه ورداشتمو دیگه نمیخوام بخونم میتونی فردا بیای ببری کتابخونه من فردا سرم شلوغه

تهیونگ:مشکلی نیست فقط چرا سرت شلوغه؟

جیمین:با مامانم داریم میریم بابامو ببینیم برگردیم

تهیونگ:اوه اوکی گود نایت

جیمین:گود نایت ددی😂

تهیونگ:قراره از این اتفاقا برات زیاد بیوفتا راستی هنوز درد داری؟

جیمین:ام از عصر بهتر شدم ولی هنوز درد داره

تهیونگ:خودت گفتی بریم سینما

جیمین:فردا می بینمت

تهیونگ:شب بخیر تاینی من

جیمین:😂☺️

(اوکی کوتاه بیان فقط میخواستم بهتون هشدار بدم جاها غمگینش داره میرسه🌧🖤)
(کجا با این عجله یه لایک کن بعد برو😂💜)

The Best LibraryWhere stories live. Discover now