سلام مامان
سلام عزیزم خوبی تهیونگ خوبه
مرسی کی میرسین؟
درو باز کن
پایینین؟
اره دیگه زود باش
تهیونگ:سلام خوش اومدین
جیمین:واییی مامان دلم واست تنگ شده بود سلام خانم کیم(رایتر:نمیدونستم چی بگم خب مثلا خانم اکبری😐)
خانم کیم:سلام جیمین جان
هم مامان من هم مامان ته ته اومده بودن خونمون چند ماهی از اون اتفاق میگذشت هیونجونم بخاطر اسیبایی که به تهیونگ زده بود رفت زندان منم ثابت کردم برای دفاع از خودم پاشو زخمی کردم و اون دونفر که مواظب بودن شهادت دادن که برای دفاع بود و هیونجون میخواست بهم اسیب بزنه خلاصه همه چی تموم شد و منو تهیونگ به خونه ای که میخواستیم رسیدیم تهیونگ یه شغل بهتر از کار تو اون کفش فروشیه پیدا کرد و همه چیز داره خوب پیش میره امشب میخواستیم پیش مامانم کام اوت کنیم البته یکم می ترسیدم که جلو تهیونگ و مامانش واکنش بدی داشته
جیمین:مامان راستش منو تهیونگ فقط هم خونه نیستیم
تو این لحظه اومدم بزنم به پای تهیونگ که خورد به دیکش واکنش زیادی نشون نداد فقط لبشو ریز گاز گرفت
(ادامه...)
مامان ج:خبر دارم
تهیونگ:مامانم بهتون گفت
مامان ج:اون شبی که دیر اومدی از پنجره نگات کردم هیچوقت یادم نمیره نمیتونستم باور کنم ولی باید قبولش میکردم میدونستم یه چیزی بین شما هست چون اصلا با هیونجون اینطوری رفتار نمیکردی الانم من مشکلی ندارم اگه شما میخواین با هم زندگی کنیم
بعد اون داستان کام اوتو اینا سر شام فهمیدم تهیونگ خیلی تو فکره مامان منو ته ته فقط قرار بود بیان مارو ببینن و برن و خب اره همینکارو کردن منو تهیونگ خونرو جمع و جور کردیم رفتیم بخوابیم
(رو تخت)
جیمین:ته ته مشکلی پیش اومده؟
تهیونگ:تو هیونجون با هم بودید؟
اره از این حرفش جا خوردم خیلیم جا خوردم نمیدونم چرا همچین سئوالی اومده بود تو ذهنش تا یاد حرف مامانم (هیچوقت با هیونجون اونطوری نبودی)افتادم
جیمین:نه بابا اون پسر خالمه اره اون منو دوست داشت ولی من به عنوان بردارم میدیدنش که الان شده دشمنم
اومد بغلم کرد و بوسم کرد
تهیونگ: فک کردم چیزی بینتون بوده و با من بهش خیانت کردی(با خنده)
جیمین:راستش تو اولین کسی بودی که من باهاش رابطه داشتم
(از اینجا به بعد اسمات🌑🌊)
تهیونگ:یه درخواست ازت دارم
جیمین:امم خب بگو
تهیونگ:میای پورن ببینیم
جیمین:وااااااات
جیمین:فقط بخاطر اینکه دستم اشتباهی خورد به دیکت
تهیونگ:اروم اروم چیز مهمی نیست پس نمیبینیم
جیمین:اوکی مشکلی ندارم ببینیم
تهیونگ:وات خودت الان....ام خب هیچ مخالفتی نکردی پس اوکی
تبلتو اورد رفت تو سایتش گفت تو بذار تا من دو دیقه دیگه بر میگردم
جیمین:انقدر تو شوک بودم گفتم اوکی و رفتم تو اونجاهایی که اولین بار که وارد سایت پورن شده بودم
بعد چند مین برگشت با یه پلاستیک تو دستش
تهیونگ:او حرفه ای من هیچوقت قسمت گی کاپلشو پیدا نمی کردم
جیمین:راستش فقط یه بار رفتم تو سایتش
خیلی به جاهای باریک کشیده شده بود هم من هم تهیونگ تحریک شده بودیم تا اینکه من لبتابو بستم گذاشتم کنار لباسامونو دراوردیم میدونستم تو پلاستیک چیه پس درش اوردم براش گذاشتم منو برگردن و واردم کرد اره خیلی خیلی درد داشت تحمل کردم و فقط ناله میکردم تا چند دیقه بعد به لذتش رسیدم.....
(از فکرای سمیتون در بیاید اگرم دوسدارید بقیشو تو ذهنتون ادامه بدید😂اوکی ولی خدایی برای اولین بار بد نبووود😅💜)
(امیدوارم خوشتون اومده باشه🖤🌧)
YOU ARE READING
The Best Library
Romanceکاپل:ویمین ژانر:غمگین،رومنس،اسمات وضعیت:کامل جیمین پسریه که توی کتابخونه با یه نگاه به اون تیله های مشکی توش غرق شدو دیگه سعی بر نجات دادن خودش نکرد ولی کسی میخواست اونو از اونجا دربیاره و مال خودش کنه...