شبِ روشن سئول زیرپاشون برق میزد و شامپاینها روی میز استراحت میکردن. نور شهر به خونه پرت میشد، جز چند شمع و خندههای دلربای رزان، نیازی به چراغ اضافه نبود.
«فکرشو میکردی اینطور بشه؟» نامجون در حالی که روی مبل دراز کشیده بود، نزدیک گردن همسرش زمزمه کرد و رزان، با عقب بردن سرش، به شونهی مرد تکیه زد.«شک نداشتم که لیاقتش رو داری. ولی فکر نمیکردم انقدر عقل دنیا کار کنه و زود به اینجا برسیم. فیلمنامهی تو ارزشش رو داشت.»
«و فیلمسازیِ تو.» نامجون با لبخند مهربونی اضافه کرد. نگاهش قفل تابلوی مقابلش موند و لبخندش آروم بیفروغ شد. نگاه کمی آشفتهش خیره به خطهای نازک سفید رنگ درختهای نقاشی بود. موسیقی آروم خودش رو میون خلوت جا میداد و ذهن درگیر نامجون بین بیتهاش جایی برای آروم نشستن پیدا میکرد. رزان گونهی نامجون رو لطیف زیر لمس گرفت تا نگاه مرد رو پس بگیره. پر اعتماد به نفس اما بینهایت نجیب لب زد. «چیزی شده؟»اخم کمرنگی پیشونی نامجون رو چروک انداخت. «فقط، فکر میکنم.»
نگاهش نشون میداد همین توضیح کافی نبود. سعی کرد افکارش رو به شکل کلمه لب بزنه ولی نگرانی برای احمقانه بودنشون هم وجود داشت.
«تاوان منتشر کردن فیلمی با این موضوع چی میتونه باشه؟ اگر کلیشههای نژادی و مذهبی ساخته باشم که شرایط رو برای کسی سخت کنه، اگر مفهوم اشتباه منتقل بشه، اگر... هرچی بشه. منظورم اینه که... خیلی تند نبود؟»
زمانی که شست لاک زدهی همسرش لبش رو لمس میکرد، نامجون از ادامهی ابراز نگرانیش دست کشید.«نامجون، جدا از این که شوهرمی، همیشه وقتی بهت نگاه میکردم، یک مرد جوونِ فوق العاده و با پتانسیل میدیدم که میدونه داره چی کار میکنه.»
«تو فکر میکنی بخاطر علاقهت به من نبوده که فیلمنامهم رو دوست داشتی؟ اگر هرکس دیگه نوشته بودش هم میساختیش؟»رزان لبخند عاشقی نشون داد. «من، شاید تحت تاثیر خودت بودم. نمیخوام راجع به چیزی که نمیتونم بی طرف قضاوت کنم بهت قولی بدم.»
نامجون منتظر حرف بیشتری بود. الان وقت این نبود که رزان منطقی باشه!
زمانی که مثل نقاشی بچهها، لبهاش پرانتز رو به پایین شده بود، خندهی رزان رو برانگیخت. با بوسیدن روی موهای کوتاهش لب زد. «دربارهی مردم و نامزدی اسکار چی میخوای بگی که دیوونهی این فیلمن؟ اونا هم عاشقت شدن؟» با شیطنت لبخند زد. «البته بعید نیست...»نامجون با خندهی آرومی پیشونیش رو به پیشونی رزان تکیه داد و گذاشت توی سکوت افکارش ته نشین بشن.
«دیگه وقت فکر کردن به این چیزها نیست. به سلامتی موفقیتمون، عزیزم.»
رزان جام نامجون رو به دستش داد تا زن و شوهر همزمان، جامشون رو به همدیگه بزنن. از لبخند و نگاهش میشد دید که نامجون، آروم تر شده.***
«پروندهی فوت کیم رزان هنوز برقرار است. پلیس به تازگی اون رو قتل عمد یا قصد عمدی برای آسیب رساندن به کیم رزان و همسرش خوانده. علت ادعای پلیس، حساسیت مضنونین نسبت به موضوع فیلم "اتحادیه جهان" میباشد. کاری مشترک از کیم رزان و کیم نامجون که با اعتراضات مسلما...» حرف گزارشگر قطع شد و نگاهی به کنار دوربین انداخت. سریع ادامه داد. «برخی گروههای مذهبی همراه بوده. در ادامه، دکتر لی جوناون مهمان برنامهی ما هستن تا از عوارض بلندمدت کووید 19 صحبت-»
صدای مجری قطع شد و تمام اتاق در تیرگی فرو رفت. اتاقی که از اول هم نوری جز تلویزیون روشنش نکرده بود.
VOCÊ ESTÁ LENDO
NamJin summer pakage
Fanfic• Name: Namjin Summer Package • Type: One shot • Writer: Various