با حلقه کردن انگشتهای بلندش به دور عضو پسر مقابل، نیشخندی زد و سرش رو بلند کرد تا به چشمهای متعجب تهیونگ نگاه کنه:
_ چیه نمیخوای؟
_کوک...
هنوز حرفش رو نزده بود که با احساس خیسی زبون پسر روی عضوش هیسی کشید و لبش رو به دندون گرفت.جونگکوک با عطش آشنایی که نمیدونست از کجا اومده، به آرامی لبهاش رو دور عضو نیمه سخت مرد حلقه کرد و پرسینگش رو روش کشید، تهیونگ آخی زیر لب گفت و اخمهای همیشگیش رو روی ابروهاش نشوند.
_ آه...پسر مو نعنایی سرش رو آروم عقب جلو کرد و چند دقیقه ای رو به خیس کردن و تحریک کردن عضوش مشغول شد، تهیونگ که انگار کم کم تحملش رو از دست میداد، دستش رو پشت سر پسر گذاشت و با چنگ انداختن به موهاش زمزمه کرد:
_ حالا که خودت میخوای...پس خوب انجامش بده!به دنبال حرفش سرش رو عقب جلو کرد تا با عضو تحریک شدهش از دهان داغ پسر لذت ببره. جونگکوک که به دلیل برخورد عضو تهیونگ به ته حلقش نفس کم میاورد، با تک سرفه ای ازش فاصله گرفت و با چشمهای سرخ به تهیونگ زل زد. مرد که تشنه تر از هر وقتی بود، با نگاهی خمار بهش خیره شده بود و انگار هر لحظه قصد بلعیدن پسر رو داشت.
_ خسته شدی؟جونگکوک نیشخندی زد و توی یک لحظه با بیرون آوردن زبونش اون رو از بالز ها تا سر عضوش کشید و برای بار دوم اون رو داخل دهانش فرو برد، چند دقیقه گذشته بود و حالا تهیونگ با سرعت بیشتری عضوش رو حرکت میداد جونگکوک که احساس میکرد چیزی به زخم شدن حلقش نمونده خواست ازش فاصله بگیره اما با به اوج رسیدن تهیونگ و خالی شدنش توی دهان پسر با بهت به عقب پرید و روی زمین نشست. سرفه ای کرد تا مایع سفید رنگی که دهانش رو پر کرده بیرون ریخته بشه، با خشم به سمت تهیونگ که زیپ شلوارش رو میبست برگشت و در حالی که میخواست بهش هجوم ببره غرید:
_ حرومزاده بهت گفته بودم توی دهن من خالیش نکن...تو هنوزم کثافتی!دستش رو بالا برد و خواست مشتش رو وسط سینهش بنشونه که مچ دستش توی دست تهیونگ گرفتار شد، مرد تنش رو محکم به سمت خودش کشید و دستش رو پشت کمرش که به دلیل کوتاهی کتش برهنه بود، گذاشت...مچ دستش رو رها کرد و در حالی که با انگشت شصتش باقی مونده پریکامش رو از گوشه لب پسر پاک میکرد گفت:
_ ولی اونوقت نمیتونم این صحنه رو ببینم درسته؟پسر کوچیکتر از فاصله نزدیک توی چشمهای کشیده و وحشی سکس پارتنر سابقش زل زد، سرش رو به تاسف تکون داد و با نیشخندی جواب داد:
_ وقتی قبلا با هم بودیم...فکر میکردم به خاطر اینکه توی رابطمون فقط سکس داریم، هیچ احساساتی نشون نمیدی و سردی...فکر میکردم اگه عاشقم بشی رفتارت عوض بشه...تلخ خندید و اون هم به تبعیت از تهیونگ انگشتش رو به لبهای پسر مقابلش کشید:
_ فقط...نمیدونستم، تو خیلی بدبختی...تو بلد نیستی عاشق بشی نمیتونی، لبهای تو هیچوقت قرار نیست با عشق به لبهای کسی بوسه بزنن...زندگیت خیلی ترحم برانگیزه...
YOU ARE READING
Jungle Ball | Vkook, Sope [Completed]
Fanfictionجمع کردن یک تیم والیبال به مربی گری جکسون وانگ، که از قضا دوتا از بازیکن هاش به طور اتفاقی گذشته ی خاصی باهم داشتن و این مسلما در روند برنامه هاشون تاثیر خواهد داشت. Name: Jungle Ball 🏐 Couple: Vkook, Sope Writer: Sequoia & Sylvie & Tony Genre: Sm...