جمع کردن یک تیم والیبال به مربی گری جکسون وانگ، که از قضا دوتا از بازیکن هاش به طور اتفاقی گذشته ی خاصی باهم داشتن و این مسلما در روند برنامه هاشون تاثیر خواهد داشت.
Name: Jungle Ball 🏐
Couple: Vkook, Sope
Writer: Sequoia & Sylvie & Tony
Genre: Sm...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
هوسوک موبایلش رو داخل جیبش فرو برد، همونطور که از در شرکت خارج میشد و به سمت ماشینش میرفت، رو به یونگی گفت: _بیا دیگه فرفری. پسر کوچکتر نگاهی به هوسوک که داشت سوار ماشین میشد، انداخت و گفت: _من باید برم کلاب... هوسوک با تعجب اخمی کرد: _کلاب؟ _تهیونگ همه ی بچههای باشگاه رو دعوت کرده، منم هستم دیگه... _اوکی بشین میرسونمت.
پسر بزرگتر گفت و با چشم هاش به صندلی کنار راننده اشاره کرد. یونگی سرش رو تکون داد و بعد از باز کردن در ماشین سوار شد، همونطور که کمربندش رو میبست زمزمه کرد: _ممنون _نگام کن! هوسوک گفت و باعث شد یونگی با تعجب به سمتش بچرخه. _خوب پیش رفت... نمیدونم چرا... اما دلم میخواد ببوسمت...
پسر مو فرفری نفس عمیقی کشید، آب دهانش رو قورت داد و گفت: _انجامش بده خب... هوسوک لبخند کمرنگی زد و خودش رو جلو کشید، لب هاش رو روی لب های خوش فرم یونگی قرار داد و این دفعه کسی که بوسه رو شروع میکرد، پسر بزرگتر بود... خودشون هم نمیدونستن قراره با این بوسه های گاه و بی گاه به کجا برسن، فقط میدونستن کمکم دارن معتاد لبهای همدیگه میشن...
**** صدای آهنگ به شدت زیاد بود و این باعث میشد جونگکوک نتونه حرف های بین تهیونگ و یوجونگ رو بشنوه؛ از ابتدای مهمونی یوجونگ درست کنار تهیونگ نشسته بود و این باعث میشد جونگکوک کلافه تر از همیشه به نظر برسه. چانیول رد نگاه جونگکوک رو گرفت و پوزخندی زد: _به نظرت الان وقتش نیست؟ پسر مو نعنایی به سمت کاپیتان تیم برگشت و زمزمه کرد: _وقت چی؟ _اون همه دختر خوش هیکل و خوشگل ریختن وسط، به یکیشون پیشنهاد بده.
پسر کوچکتر تک خنده ای کرد و سرش رو به سمت پیست رقص چرخوند. _اما به نظر من یه پسر سکسی و چهارشونه مناسب تره! _سعی خودت رو بکن، منم حواسش رو به سمت تو جمع میکنم.
چانیول گفت، چشمکی برای جونگکوک زد و به سمت بقیه ی اعضای تیم برگشت. پسر مو نعنایی نفس عمیقی کشید و از جاش بلند شد، کلاه هودی آبی رنگش رو روی سرش کشید و به سمت پیست وسط کلاب حرکت کرد؛ با دیدن پسر قد بلندی که هیکل متناسبی هم داشت، لبش رو گزید و بعد از چند ثانیه مکث دستش رو دور کمر پسر حلقه کرد.
پسر مو مشکی با تعجب برگشت و چند ثانیه ای به چشم های گرد و تیره ی جونگکوک خیره شد اما کمکم لبخندی گوشه ی لب هاش جا خوش کرد. _چه پسر خوشگلی، همچین تیکه ای اینجا تنهاست؟ جونگکوک شونه هاش رو بالا انداخت و کنار گوش پسر زمزمه کرد: _دوست پسرم بهتر از من گیر آورده... _بهتر از تو مگه وجود داره؟
پسر گفت و انگشت شصتش رو روی لب های جونگکوک کشید و باعث شد پسر مو نعنایی لرزی به تنش بیوفته. _میخوای من حالش رو جا بیارم؟ کدومه؟ اونی که اونجاست؟ جونگکوک نگاهی به تهیونگ که بدون توجه به اون مشغول صحبت کردن با یوجونگ بود انداخت، دندون هاش رو محکم به هم سابید و از بینشون غرید: _منو ببوس!
پسر مو مشکی با بهت خندید و گفت: _چی؟ _من رو جلوی اون عوضی ببوس! تک خنده ای کرد و سرش رو تکون داد، همونطور که جونگکوک رو به عقب هل میداد تا به تهیونگ نزدیک ترش کنه، لب هاش رو روی لب های زیبا و صورتی پسر مو نعنایی کوبید، دستش رو از روی کمرش پایین تر برد، به باسنش رسوند و چنگی بهش زد که باعث شد جونگکوک بین بوسه ناله ای بکنه، پسر کوچکتر فکرش رو نمیکرد که این بوسه بخواد اذیتش کنه... ولی داشت آزار میدید، لبای اون پسر مو مشکی هیچ حس خاصی رو به جونگکوک القا نمیکرد و این آزارش میداد.
حالا اون دو پسری که وحشیانه در حال بوسیدن همدیگه بودن دقیقا به تهیونگ و یوجونگ رسیدن! تهیونگ بعد از چند ثانیه با اخم غلیظی نگاهش رو از روی جونگکوک برداشت و با غیض به لیوان مشروب روی میزش خیره شد. خواست حواسش رو از پسر پرت کنه و دوباره مشغول به صحبت با یوجونگ بشه اما با سوزش گونه ی چپش با تعجب روش رو برگردوند و به چشم های سرخ و وحشی جونگکوک خیره شد. پسر جوان با چشمهایی اشک آلود نگاهش میکرد و با خرص نفس میکشید.
_خیلی پست فطرتی کیم تهیونگ... باورم نمیشه انقدر به من بی اهمیتی... کسی که به من ضربه زد تو بودی! کسی که همیشه آزارم میداد تو بودی! کسی که باعث شد هوسوک از من نا امید بشه تو بودی! با پرویی زل میزنی تو چشمام و میگی عاشقمی بعد...چطور فرداش با یکی دیگه لاس میزنی؟
همه ی اعضای تیم توی سکوت وحشتناکی فرو رفته بودن و با بهت به حرفای جونگکوک گوش میدادن. صدای بلند موسیقی باعث میشد تا باقی افراد توجهی بهشون نداشته باشن. تهیونگ که انتظار چنین حرفهایی رو از پسر نداشت، پلکهاش رو روی هم فشرد و با صدای آرومی زمزمه کرد: _ من بهت قول دادم دیگه کاری بهت نداشته باشم، مگه همینو نمیخواستی؟
پسر مو نعنایی نفس عمیقی کشید و با فرو ریختن اشکش داد زد: _نه، نمیخواستم...نمیخواستم تهیونگ، تو با کار آخرت خرابش کردی ولی...ولی من خیلی احمقم که هنوز هم دوستت دارم...
یوجونگ پوزخندی زد، خودش رو جلو کشید و گفت: _ اگه نبودی که اینطوری جلب توجه... _دهنت رو ببند لی یوجونگ!
تهیونگ توی صورت پسر کنارش فریاد زد، نفس عمیقی کشید و بعد از چند ثانیه ایستاد، مچ دست جونگکوک رو بین دستاش اسیر کرد و همونطور از کلاب خارج میشد، گفت: _هر چی خوردین تا آخر شب به حساب من، فردا تو باشگاه میبینیمتون...