^part 2^

989 190 47
                                    

Part 2

Kook pov:

به کوچولویی که خودم به دامش انداخته بودم نگاه کردم خیلی بی حس به هوپی زل زده بود و بعد از مکالمه جی هوپ اون پسر چشماش روی هم افتاد وغش کرد دویدم و گرفتمش که پسرک مو بولوند سمتش دوید.

×( 🐥)تهی اوه خدای من

^(🐴)تهیونگ چت شد

×همش تقصیر شماست اگه چیزیش بشه چیکار کنم

^-مینی الان وقت این چیزا نیست بیا کمکم کن ببریمش درمانگاه سلطنتی بریت مون .

×-ب...با...شه...

-(🐰) به مکالمه بین جی هوپ و اون پسرای مرموز زل زده بودم اصلا نگرانیشو درک نمیکردم اما مخالفتی هم نکردم هوپی همیشه دلیل خوبی برای کاراش داره.

روبه روی من روی زانو نشست و اون پسره مو بلوند اومد کوچولوهه رو گذاشت رو کمر هوپی ..

بلند شد و با سرعت تقریبا زیادی شروع به دویدن کرد. به سمت درمانگاه سلطنتی بریت مون حرکت کرد .و دوتا پسر غریبه هم همراهش رفتن.

نامجون هیونگ و یونگی هیونگ کنارم ایستادن و به راهی که اونا میرفتن خیره شدن.

~(🐨)کوک تو اونارو میشناسی

_نه هیونگ نمیشناسم

درحالی که خاک لباس هام رو میتکوندم جوابش رو دادم..

÷(🐱)امیدوارم که هوسوک توضیح خوبی داشته باشه..

-مطمئنن داره هیونگ

÷خیلی خوب بیاین بریم هنوزم چیزی از مظنون بودن اون پسرا کم نمیکنه باید حواسمون بهشون باشه گول چهره جوونشون رو نخورین شاید جاسوس ماویس باشن..

-باشه هیونگ.

..

~یونگی بنظرت نباید طلسم کنترل روشون بزاریم

÷یکم صبر میکنیم تا توضیحات هوسوک رو بشنویم اگه قانع کننده نبود هر کاری که لازمه رو انجامش بده هرچی نباشه اینجا سرزمین خودته..

~متوجه شدم.

به سمت درمانگاه سلطنتی رفتیم هوپی دم در بسته وایستاده بود و نگاشو به کفشاش داده بود.

دستمو به شونش زدم که از فکر در اومد و بهم نگاه کرد.

لبخند غمگینی زد و مارو به سمت حیاط اونجا راهنمایی کرد . اما اینم از چشم دور نموند که نامجون چندتا از سربازای گارد رو جلوی در گذاشت.

 ₹Aurora Prince₹ Completed Where stories live. Discover now