part 1
آرامش ...کلمه ی غریبی که باهاش میلیون ها کیلومتر فاصله داشت.
از زمانی که با منشا آرامشش آشنا شده بود ... آرامش رو از دست داده بود .
شیائو ژان ... برای ییبوی ۲۳ ساله منشا آرامش بود اما هرچی به این چشمه نزدیک تر شد .. بیشتر متوجه شد ، چشمه تنها سراب بود .
هرقدم که بیشتر به شیائو ژان نزدیک تر میشد ... درد بیشتری رو تحمل می کرد .
هیچوقت فکر نمی کرد ، آشنا شدن ساده ای در کنار یک چشمه ی کوچک باعث از دست دادن تمام انسانیتش شود .
روزی که شیائو ژان رو کنار آن چشمه دیده بود محو نگاه خیره ی مرد روی خودش شده بود .
روز ها و شب ها پشت سرهم می گذشتند و ییبو بیشتر از قبل احساس می کرد باید ژان رو بدست بیاورد .
یک ماه صبر کرده بود ... در آخر تصمیم گرفت زمانی که ژان برای اخرین بار به دیدنش
می اید احساساتش رو با مرد در میان بگذارد
اما شب زیبایی نشد ... شبی که دندان های تیز ژان رو فرو رفته در گردنش دید ... شبی که دیگر انسان نبود ، زیاد هم برای ییبو زیبا نبوداز آن شب ییبوی خوشحال و سرزنده تبدیل به مردی افسرده و تاریک شده بود
ییبو لیوانش رو روی میز گذاشت ... جواب عشقش این نبود ... حداقل کمترین کاری که ژان بعد از تبدیل کردنش میتوانست بکند ؛ در کنارش ماندن بود که اون رو هم ازش دریغ کرده بود .
پس چه دلیلی داشت ییبو طبق صدای قلبش پیش برود ... شاید باید به عقلش که دستور انتقام میداد ، عمل می کرد
فقط انتقام دور از هر عشقی ....
به تصمیمی که گرفته بود لبخند رضایتمندی زدادامه دارد ....
amane yuri nago: نویسنده
windflowerfiction: کانال
تمامی فیک ها در کانال قرار گرفته اند
YOU ARE READING
yizhan " bjyx"✔️
Fanfiction«پایان یافته» وانشات های کوتاه ، ایمجین و توییت از ییژان ● کاپل : ییژان ● تاپ : ییبو ●ایمجین ها تا به اینجا ● 1️⃣ انتقام "1" "2" "3" "4" "5" 2️⃣ برای همیشه کنارتم 3️⃣ گل رز سفید 4️⃣ آخرین بار 5️⃣ شوخی رو تموم کن 6️⃣ بازیِ شب 7️⃣ چرا پیدا...