3️⃣گل رز سفید

294 50 14
                                    

[ برف زیباست نه ؟ سفید و سرد ... درست مثل زمانی که برای آخرین بار دیدمت .. توهم سفید و سرد بودی .

حالا میفهمم چرا از برف متنفرم ... منو یاد اخرین دیدارمون میندازه ... ازش متنفرم ... اون روز هم برف میامد .. میخوام بگم از توهم متنفرم که تنهام گذاشتی ولی نمیتونم چون هربار که میگم ازت متنفرم قلبم تیر میکشد .

پس میگم از برف متنفرم ! اصلا از همه متنفرم ! من تنهام و تو ... تو دقیقا وقتی به "ما" عادت کرده بودم ، رهام کردی !

با اینکه برخلاف قولت رهام کردی ، حالم رو بدتر از قبل کردی ولی .... دوستت دارم .

هنوز هم صدات رو میشنوم که میگی

" تنبل ! پاشو خونه رو مرتب کن چرا همه چیز بهم ریخته است ؟! "

ولی تو که وجود نداری ... تو که دیگه نیستی پس منم به حرفت گوش نمیدم ... انقدر به حرفت گوش نمیدم که دوباره بیدار بشی ... بیدار بشی و داد بزنی

" وانگگگ ییبوووووو یا خونه رو درست میکنی یا باغذای محبوب تندم تنبیه ات میکنم "
نمیای نه ؟! باشه ... منم حتی پرده هارو کنار نمیکشم همینجا میشینم و انقدر برات مینویسم تا داد بکشی و بیای ... حالا ببین کی برنده میشه ، شیائو ژان

اینبار برای خوشحالیت اجازه نمیدم برنده بشی ... اینبار برای خوشحالی هر دو نفرمون بازی رو من میبرم ... ]

دفتر رو بست و به ییبویی که با سر در فِر فرو رفته بود نگاه کرد ... بدون اینکه ییبو متوجه شده باشد دفتر رو پیدا کرده بود و خوانده بود از کل صفحات فقط یک صفحه نوشته شده بود بقیه فقط یک کلمه داشتند

" منتظرم "

دفتر رو روی میز گذاشت ... به ییبو نگاه کرد که تقریبا فاصله ی کمی تا اینکه کامل به داخل فر برود ، داشت .

"+ییبو ... ولش کن الان کیک ییبو بلوبری بهم تحویل میدی ... بیا اینجا "

وانگ ییبو از فر فاصله گرفت و یا به عبارتی از داخل فر بیرون امد ... به طرف ژان راه افتاد و کنارش نشست

"-البته یادت باشه کیک ییبو از همه چیز خوشمزه تره "

ژان به حرف ییبو توجهی نکرد و بوسه ی کوچکی روی لب های ییبو گذاشت

"+اگر میدونستم دوست پسرم انقدر منتظر هست زودتر بیدار میشدم "

"-دفتر رو خوندی ؟"

"+اره ... ببخشید "

"-دو ماه برام خیلی سخت گذاشت ... دفتر رو بده بهت قول میدم این تکه رو نخوندی "

ژان به ییبو دفتر رو تحویل داد ... دو ماه کما بود ... ولی هم خودش و هم ییبو دو ماه رو دو سال حس کرده بودند !

ییبو کاغذی رو به طرف ژان گرفت

"-بخونش "

ژان کاغذ رو گرفت .... نوشته ای نبود که بخواند ولی گل رز سفید چسبانده شده روی کاغذ متن های زیادی برای خواندن داشت .

end

amane yuri nago

کانال: windflowerfiction

amane yuri nago: نویسنده

yizhan " bjyx"✔️Where stories live. Discover now