9️⃣ من بدون تو نمیتونم

155 20 2
                                    

"پس خستگی اینطوره ...
زندگیت پر میشه از نقطه ...
بدون هیچ حرف ، کلمه یا جمله
فقط و فقط نقطه ..... "

سرش رو به بالش روی تخت تکیه داد ...

" وقتی پیر میشی میگی دلم برای جوانیم تنگ شده وقتی چیزی رو از دست میدی میگی دلم براش تنگ شده و به هر طریقی شروع به اروم کردن دل ناارومت میکنی "

دست های لرزانش رو به طرف تخت خالی کنارش گرفت

" پس چرا من هرکاری میکنم دلتنگیت اروم نمیشه چرا هرکاری میکنم باز هم دلم نااروم "

چشم هاش رو بست

" ییبو .... یادته بهم گفتیم تا اخرش کنار همیم ؟ و تا اخرش کنار هم موندیم ... ولی تو زدی زیر قولت .... منم پیر شدم پس چرا تو زودتر رفتی "

به پنجره که ابر های گرفته رو نشان میداد نگاه غمگینی کرد

" الان ۴ روز و ۲ ساعت که تو نیستی ... نیستی که با دست های لرزانت دستمو بگیری و بگی 《 ژان ژان ببین منم دستم دیگه میلرزه پیر شدیم هاها》"

روی تخت با زحمت نشست

" من بدون تو نمیتونم "

end

amane yuri nago

yizhan " bjyx"✔️Where stories live. Discover now