صندلیه نسبتاً خالی :/

720 127 69
                                    

Baekhyun

با صدای آلارمه گوشیم مثه میخ سرجام نشستم و چشمامو باز کردم ؛ یه نگاه به ساعت کنار آباژورم انداختم ساعت 8:20 دقیقه صبح بود وفقط 40دقیقه تا حرکت قطار مونده و این یعنی به معنای واقعییی دیرم شده بود.

یه نگاهی به خودم توی آینه قدی اتاقم انداختم و وقتی چشمای پف کرده و موهای جنگلیه تو هوامو اون شلواری که یکی از پاچه هاش تابالای زانوم تا خورده بود رو دیدم دلم به حال اون دخترایی که برای بکهیونیشون جون میدن سوخت. 😄

با بالاترین سرعتی که تاحالا از خودم دیده بودم اون چمنای خوشرنگمو شونه کردم جوری که انگار داشتن از ریشه در میومدن و طبق عادت همیشگیم اون آهنگه راپونزل که وقتی موهاشو شونه می‌کرد میخوندو پلی کردمو بااون صدای نوتلاییم باهاش هم صدا شدم؛صدام بد نیستا فقط نمد چرا آپا بیون میگه وقتی من میخونم حس میکنه یه گربه ی از خدا بی خبر داره رو شیشه پنجول میکشه. 😀

همینطور که مثه مونگولا با شما تو ذهنم حرف می‌زدم 😶
یه نون تست بزرررررگ برداشتمو شیش تا قاشق بزرررررگ از نوتلاهای عسلیمو روش مالیدمو هم زمان دوتا توت فلنگیه آبدالم چلوندم تو دهنمو...
آمممممم..... یه لقمه چپش کلدم^^

داشتم از طعمه شیرین و خوشمزه توتفلنگی و نوتلام عشق میکردم که یهو چشمم به ساعت خورد و شععععت یکی نیست از ساعت بپرسه عجله ی کجارو داره که انقدر تند میره؟؟!!

وقت انتخاب نداشتم هودیه زرد لیموییمو به بقیه ترجیح دادم و پوشیدمش و اون شلواره پاچه درهوامو بایه جین تنگه شکشیه دخمل کش عبض کلدم•~•

به خودم توی آینه خیره شدمو به این نتیجه رسیدم که هر دختری با دیدنه من آب از لب و لوچش آویزون نشه بی شکککک خری بیش نیست (اهم البته دور از جون کراشام😁)

دست بردمو بالم لب توت فلنگی و آلبالومو از کنار آینه قاپیدمو مثل همیشه به لبای کشیده و نازکم زدم تا صورتی تر به چشم بیاد و در آخر یه خط چشم مات اوشملم پشت چشمای پاپی طورم کشیدم.

بعد از اتمام پروژه ی خود دختر کش کن یه ماااچ گنده تو آینه واسه خودم فرستادمو ساکمو که از دیشب بیست بار چک کردم تا چیزی جا نگذاشته باشمو برداشتمو پابه فرار گذاشتم؛ اونقدر عجله داشتمو تند دویدم که همه تو کوچه بهم میخندیدن هر چقدر با خودم فکر کردم نمیفهمیدم اشکال از کجاست مردم دیوونه شدن و بالاخره به این نتیجه رسیدن اگه زندگی با کمال پررویی بهشون رید فقط با خوش رویی و لبخند اون آثار به جا مونده رو پاک کنن و زندگی و شاد درنظر بگیرن یا اینکه منو دلقک میبینن؟ خب البته این احتمالش کمتره🤔

همینطور مردمو به بوت چپم دایورت کردمو به مسیرم ادامه دادم که یهوو با سوجین نونا همون دختر همسایه ی خوشگلمون که دوسال از من
بزرگ تر بود مواجه شدم و شععععت همینطور که اون به من نزدیک میشد و من محو زیبایی های تاکنون نشناخته شده ی اون بودم آب از لب و لوچم آویزون شده بود

«Train No. 85» «قطار شماره ۸۵»Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt