فسقلیه کیوت•-•

360 90 37
                                    

~ های چریزمممممممم😻💃
کیومیتون اومده با یه پارت بلند بالا و قراره به زودیه زود پارته بعدیشم آپ کنه🙀
میپرسین چرا؟؟؟
اومممم.... خب این یجوراییه یه عذر خواهیه بابت این سه هفته ای که نبودم و براتون نتونستم پارت جدید آپ کنم میدونم خیلی بدم🥺ببشید ولی شرایطه خوبی نداشتم میتونین درکم کنین دیگه؟؟
ولی بااین حال برای عذر خواهی یه پارت خیلی طولانی و البته کیوووووت براتون آوردم که هرچقدر به اخر این پارت نزدیک تر میشین ماجرای مهم تر و کیوت تری رخ میده لطفا تا اخرشو بخونین و مثل همیشه از حمایتاتون دریغم نکنین میدونین که عاشقه تک تکه شما جوجه البالویامم راستی نظر یادتون نره ماچ💋😻🐥🍒 ~
بریم سراغ پارت جدید

🍒🐥🍒🐥🍒🐥🍒🐥🍒🐥🍒🐥🍒🐥🍒

Baekhyun

اونقدری با عجله و بی اختیار از اون قطار دور شدم که حس میکنم نصفه قلبم سر جاش نیست لعنت به اون پسره ی فاکی جدا چرا همه از روی ظاهره ادما تصمیم گیری میکنن ؟؟؟ نمیتونم اینو درک کنم که فقط چون یه پسره ضعیفه لعنتی ام یا یه امگای کوفتی نمیتونم توی یه رابطه اونطور که میخوام باشم؟؟؟

هه واقعا واسم خنده داره چطور میتونست منو یه باته احمق فرض کنه ؟ اون که اصلا از گرایش من خبر نداشت چرا انقدر سریع مثه یه باته بی عرضه و بدبخت بودنمو کوبوند تو سرم ؟؟ بس نیست این همه مدت؟

حالم از خودم بهم میخوره نمیخوام که یه امگای ضعیف و بدبخت باشم نمیخوام همه حس کنن چون یه امگام اونقدر ضعیفم که میتونن هر بلایی سرم بیارن و هرچی بخوان بهم بگن حتی اون الفای فاکیه لعنتییییی

عااااااییییششش متنفرم متنفرممممممم از این حسه شکستنه لعنتی متنفرم که انقدر راحت میشکنم متنفرم از اینکه انقدر ضعیفم که راحت میتونن خوردم کنن هزاران سال از موقعی که تبعیض طبقاتی میونه الفا ، امگا و بتاهارو برداشتن میگذره ولی هیچییییی تغییر نکرده
.... لااقل من اینطور حس می‌کنم؛

چون چووووون محض فااااااااااک حتی اون دخترای بتای کوفتی ام وقتی میخوام باهاشون تو رابطه کنار بیام فقط با حقارت بهم نگا میکنن
اخههههههه لعنتیا به چه دلیله کوفتییییی ای باهام مثه یه بیبی گرل رفتار میکنیییییییییییییین من یه پسرم میفهمین یه پسررررررررررر؟؟؟

همه ی این حرفا دائم تو ذهنم میچرخیدند و وقتی به خودم اومدم دیدم که اشکام تمامه صورتمو مثه یه پتو گرم پوشونده
از این همه ضعف و حقارت خودم نیشخند تاسف باری زدم و اونقدر بلند خندیدم که هرکسی اون اطراف بود به عقلم شک میکرد بااون صورته خیس از اشک از ته دلم میخندیدم قشنگ نیست ؟ این حجم از بدبختی قشنگ نیست ؟؟؟؟ قلبمو حس نمیکردم حس میکردم قلبم نصفه میزنه بخاطر حجوم این همه غصه روشه ؟؟؟

دستای مشت شدمو از زمین بر داشتم و زانو های خاک مالی شدمو تکوندم فشاری که روی قلبم بود و سنگینیه گلوم اونقدر زیاد بود که نفهمیدم کی با زانو افتادم زمین و تا به خودم اومدم دیدم همه مثه یه اشغال کثیف بهم نگاه میکنن

«Train No. 85» «قطار شماره ۸۵»Onde histórias criam vida. Descubra agora