رویای حقیقی🙊✨

214 54 45
                                    


این پارت رو با ارامشه خالص بخونین خیلی میزان اثر گذاری کلمه هارو بیشتر میکنه براتون گشنگام ☁️🦋

Baekhyun

با خوشحالی به پشت در تکیه دادمو انگشتای دستمو روی لب هایی که از صورتی بودن به قرمز تبدیل شده بود گذاشتم ؛دلم میخواست از خوشحالی جیغ بزنم، اینکه بالأخره تونستم اون رویاهایی که تو ذهنم داشتمو تو واقعیت داشته باشم واسم واقعاً باورنکردنی بود

چانیولاااا.... تو بینظیری ،حتی بااینکه بوسمون دوطرفه نبود ولی طعم و ارامشی که لبات داشت برام همه چیزو رویایی کرده بود اگه دسته من بود هردقیقه و هرثانیه لب هاتو با لبام مهر و موم میکردم

هووف......اما قلبم وقتی به یاد میاره که چان هنوز هیچ حس خاصی بهم نداره و یجورایی من این علاقمو دارم بهش تحمیل می‌کنم از غصه فشرده میشه و دلم میخواد اونقدر گریه کنم تا باز با نوازشاش آرومم کنه و اون صدای خاصش وقتی میگه بک.......باید چیکار کنم تا اینجوری اشک نریزی تو گوشم بپیچه

آخ که وقتی اونطور اسممو صدا میکنه بال زدن یهویی انبوهی از پروانه هارو تو شکمم احساس میکنم .......اون بک گفتناش .....اصلا مگه داریم از این اسم قشنگ تر تو دنیا ؟؟چاااان کاش همه مثل تو اسممو صدا میکردن

~بکهیون .....اتفاقی افتاده؟!

با صدای سهون ابر خیالی تفکراتمو پس زدمو خجالتزده گفتم
+عاااام ....نه ....هیچی......هانی کجاست؟

دستی توی موهاش کشید و گفت
~اونم پیش کایه داره باهاش تمرین میکنه....می خواستم راجب کریس هیونگ منیجرمون باهات حرف بزنم

بااومدنه اسم اون عصبی لب هامو کج کردمو دست به بغل گفتم
+اوکی اون عوضی منظورته؟همون که به دوست پسرت و دوستش اونطور توهین کرد و گفت تیپ و ظاهرمون شبیه خدمه هاست؟!!!

سهونم که انگار خودش اعصاب درست و درمونی نداشت باآهی ناشی از عصبانیت رو بهم برگشت و گفت

~ اره بک، همون لعنتی؛باید به فکر یه راه جدید باشیم اگه شما همینطور و بااین دلیل اینجا بمونین که جزو خدمه ی این خونه این اون عوضی به خودش اجازه و جرعت اینو میده که وقتی ما نباشیم به هر نحوی بهتون نزدیک بشه و اذیتتون کنه و من واقعاً نگرانه هانی ام ......و تو

نمیخوام اون عوضی حشری به کسی که بهش علاقه دارم نزدیک بشه و اونو ازم بگیره........قول نمیدم اگه دستش به هانی بخوره بتونم زندش بزارم و اما تو........

بکهیون لطفاً کمکم کن و راهی برای سرگرم کردنه کریس پیدا کن من قول میدم تا اخرین جایی که می‌تونم مراقبت باشم و البته که نمیزارم دوست دوست پسرم گیر اون بیوفته .

با نگاهی مهربون به چشمای اقیانوسی و عمیقش خیره شدم....... سهون ادمه سردی بود ، یه اقیانوس عمیق و سرد،مغرور نبود ولی نسبت به همه چیز سرد و بی حس بود ازاینکه این اقیانوس سرد در کنار لوهانه من تبدیل به آدم عاشق و فداکار میشد واقعاً خوشحالم لوهان لایقه خاص ترین چیزهای دنیاست .....خیلی بهم میان و خب از اینکه این اقیانوس سرد بابته منم نگران شده واقعاً خوشحالم و به لوهانم که همچین مرد مسئولی رو برای جفت بودنش انتخاب کرده افتخار میکنم اون واقعاً فوق العادست

«Train No. 85» «قطار شماره ۸۵»Onde histórias criam vida. Descubra agora