<<جونگ کوک >>
بعد از اینکه وسایلمو جمع کردم از کلاس اومدم بیرون و به سمت حیاط رفتم می خواستم سریع برم خونه تا بتونم یکم استراحت کنم برا همین قدم هامو سریع تر برداشتم.
وقتی وارد حیاط شدم تونستم اون دوتا گروه پسر های معروف دانشگاه رو ببینم. من اسمشونو گذاشته بودم مثبت و منفی.
طرف چپ حیاط گروه منفی بودن و داشتن با دخترا و پسرا حرف می زدن. راستش نمی دونم چرا حس خوبی بهشون ندارم مخصوصا سردستشون از وقتی پامو تو اینجا گذاشتم همیشه یه جوری بهم نگا می کرد. واقعا از طرز نگا کردنش خوشم نمیاد. اَه بیخیالو اما طرف راست حیاط گروه مثبت بودن. داشتن با هم دیگه میگفتن و می خندیدن و شاد بودن. البته نمی دونم چرا با اینکه زنگ خورده و باید برن خونه هاشون تو حیاطن ولی خب به من چه اصلا. ولی از حق نگذریم عجب گروه جذابی ان مخصوصا سردسته اشون که فکر کنم اسمش تهیونگه خیلی جذابه همیشه میگه می خنده ولی یه بار که دیدمش اخم کرده بود و به معنای واقعی ددی بود خوش به حال اون پسری که تهیونگ دوسش داره....
ای خدا چی دارم می گم من اومدم درس بخونم. آره اومدم درس بخونمبا تکون دادن سرم افکارمو کنار زدمو شروع کردم راه رفتن تا از حیاط مدرسه خارج شم
همین جوری سرم پایین بود و داشتم راه می رفتم که یهو به یه چیزی برخورد کردم سرم رو که بالا گرفتم اون پسره که الان اسمش یادم نمیاد سردسته گروه منفی جلوم بود و همون جوری چندش نگام می کرد.
همون طور که بهش نگا می کردم تا ببینم چی می خواد به حرف اومد :
_هعی تورو قبلا اینجا ندیدم شاگرد جدیدی؟
دونم چرا ولی از طرز حرف زدنش خوشم نیومد برا همین خیلی جدی گفتم :
+بله شاگرد جدیدم و الان اگر اجازه بدین باید برم دیرم شده
درواقع من اصلا دیرم نشده بود ولی می خواستم یه بهونه ای باشه. تا زود تر از دستش خلاص شم.
نگاهی به سر تا پام انداخت و دیگه داشتم کلافه می شدم اومدم از کنارش رد شم که یکی پشت سرم گفت := چا اون وو حتی جرئت نکن بخوای بهش دست بزنی وگرنه دستتو میشکنم.
با ترس به عقب برگشتم. و تهیونگ رو دیدم که دست چا اون وو رو که به سمت منه محکم گرفته و با اخم های توی هم رفته بهش نگا می کنه.
با یکم برسی و تحلیل کردن موقعیت فهمیدم اون می خواسته به باسنم دست بزنه و اونجوری که معلومه تهیونگ جلوشو گرفته.بقیه ی اکیپ تهیونگ به علاوه.ی جیمین هیونگ اومدن دورمون و جیمین منو تو بغل خودش کشید.
" دستمو ول کن پسره ی عوضی اصلا به تو چه می خواستم چیکار کنم انقدر تو هر چیزی سَرَک نکش برات بد تموم میشه تازشم هر کاری بخوام با این پسره می کنم و به تو هیچ ربطی نداره
= ببین چا نمی تونی هر غلطی خواستی با هر کسی بکنی مخصوصا اگه عوض اکیپ من باشه فهمیدی.؟
" یعنی چی؟ این پسره تو اکیپ وی؟
=چی شد چا؟ جا خوردی و آره این پسر تو گروه ما پس حق نداری بهش نزدیک بشی یا بخوای اذیتش کنی فهمیدی ؟
" پشیمون میشی تهیونگ از این کارت مطمئن باش پشیمون میشی اون پسر مال منه حالا ام برو کنار
=هر وقت پشیمون شدم بیا با هم حرف بزنیم چا
بعد از حرف تهیونگ اکیپ منفی رفتن و فقط منو و جیمین و گروه مثبت مونده بودیم
ولي من فقط یه چیزی تو سرم بود... ددی.. ددی
اون کیم فاکینگ تهیونگ خیلی با اون اخم و لحن سرد جذاب بود و حاضرم بودم بهش بدمای مرگ بگیری جونگ کوک اینا چیه میگی تو
افکارمو پس زدم و از بغل جیمین هیونگ بیرون اومدم
و تهیونگ رو با چهره ی نگران جلوم دیدم که ازم سوال کرد :=جونگ کوک حالت خوبه؟ جونگ کوک بودی دیگه نه؟
با سر تایید کردم و اون گفت :
=خوبه خوشحالم که خوبی. دیگه نمی زارم اذیتت کنن از الان به بعد عوض اکیپ وی هستی و همه جا کنار خودمی باشه؟
واقعا جا خورده بودم اون خیلی راحت منو عوض گروهشون کرد و شخصا گفت دیگه نمیزاره بقیه اذیتم کنن یا من اشتباه شنیدم کراشم داشت اینا رو بهم می. گفت و من زنده بودم؟
ولي خب من بدون جیمین هیونگ هیچ جا نمی رم پس گفتم :
+مرسی تهیونگ شی ولی من بدون جیمین هیونگ هیچ جا نمی رم.
وقتی حرفم تموم شد دست جیمین هیونگ رو گرفتم که برم ولی اون پسره که شبیه گربه ها بود گفت :
(منظورش یونگیه)%خب جیمین هیونگت هم می تونه عوض اکیپ ما باشه مشکلی نیست و بهتره این سری قبولش کنی این پیشنهاد رو
با تعجب یه نگاه به اون و یه نگاه به جیمین هیونگ انداختم و انگار جیمین هیونگ خیلی بدش نمیومد. البته منم بدم نمیومد پس این سری قبول کردم :
+باشه یونگی شی قبوله
=خب پس، کوکی و جیمین خوش اومدین به اکیپ ما و لازم نیست مارو انفدر رسمی صدا کنی همون هیونگ یا اسم خودمون هم بگین کافیه
بعد از تموم شدن حرف تهیونگ همه اومدن و مارو بغل کردن. و من یه جورایی بیشتر به تهیونگ و جیمین به هوسوک و یونگی هیونگ چسبیده بودیم و خیلی هم راضی بودیم
چند دقیقه بغل کردیم هم دیگه رو و بعد از خداحافظی هر کس به سمت خونه ی خودش رفت.
پارت جدید می دونم خیلی دیر شد به بزرگی خودتون ببخشید
بازم می گم احتمال چصدستی زیاده 🤕😔♥️
امید وارم دوسش داشته باشید و مرسی که این فیک رو می خونین ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️
![](https://img.wattpad.com/cover/289991593-288-k894599.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Secret love🤫💛
Aventuraجئون جونگ کوک 19 ساله هیچ وقت فکرشو نمی کرد با عوض شدن دانشگاهش زندگیش به اینجا برسه. کاپل ها : اصلی : تهکوک فرعی : یونمینسوک. نامجین