Part 8

177 32 10
                                    


(تهیونگ)

ماشینم رو جلوی در دانشگاه پارک کردم و پیاده  شدم و به سمت کلاسم حرکت کردم پچ پچ ها و نگاه های دیگران رو می‌فهمیدم ولی اونا الان برام مهم نبودن تنها چیزی که برام مهم بود اون خرگوش کیوت بود.
نزدیک های کلاس بودم که یونگی و هوسوک رو دیدم.
از تعجب شاخ در آورده بودم چون اونا حسابی خوش تیپ کرده بودن وقتی بهشون رسیدم پرسیدم :

_سلام بر هیونگ های عزیزم . خبریه؟ تیپ زدین

‌+آره می خوایم مخ یه موجود کیوت رو بزنیم به اسم جیمین

هم‌زمان با هم این موضوع رو گفتن... و واستا ببینم مگه جیمین همون دوست جونگ کوک نیست  ؟ پس.. آها حالا فهمیدم می گم وقتی یونگی هیونگ یهو گفت جیمین هم تو اکیپ باشه بی دلیل نبود نگو روش کراش داشته از دست اینا

_امید وارم موفق باشین تو مخ زنی

+مرسی

بعد از تشکر کردن و آرزوی موفقیت کردن برا هم دیگه به در کلاس رسیدیم درو که باز کردم با یه خرگوش به شدت کیوت مواجه شدم که داشت به من نگاه می کرد و بعد چند دقیقه چشماشو ازم گرفت و به دوستش جیمین داد  و با هم شروع کردن صحبت کردن منم رفتم نشستم سر جام و چند دقیقه بعد معلم اومد..

( هوسوک)

تهیونگ در کلاس رو باز کرد و اولین چیزی که دیدم جیمینی بود که چشمام برق می زد و از همیشه کیوت تر بود
اون بچه به تنهایی می تونست کاری کنه قند خونم بره بالا
همین جوری که داشتم نگاهش می کردم چشماشو ازم گرفت و به سمت دوستش برگشت و مشغول صحبت شدن
رفتم نشستیم پشت میزنم و با  آرنجم به پهلوی یونگی زدم

= هوی یونگ

+می دونم چی می خوای بگی هوسوک ولی بیا اصلا دربارش صحبت نکنیم که الان از شدت کیوتیش همین وسط می افتم میمیرم

= باشه باشه ولی یه نگاه بنداز به من ببین خوبم؟

+آره خوبی من خوبم؟

=آره توام خوبی درواقع از همیشه بهتری

+خب خداروشکر

با ورود معلم بلند شدم و سعی کردم به درس گوش بدم





(جیمین)

داشتم با جونگ کوک سوالی که استاد داده بود رو حل می کردیم که یهو گفت.:

%خب بچه ها می خوام گروه بندیتون کنم و از اونجایی که 15 نفرین همش 6 تا گروه دو نفره و یه گروه سه نفره داریم
اسامی که می خونم کنار هم بشینن

با این حرف معلم فقط یه چیزی تو مغزم تکرار می شد اونم این بود که من باید با هوسوک و یونگی باشم و همش خدا خدا می کردم با اونا باشم

%یوجین و هانیول...
سوجون و سوبین.......
و...... جونگ کوک  و تهیونگ
بومگیو و یونجون
کای و چانیول
سوهو و سهون
و آخرین  گروه... جیمین و یونگی و هوسوک
سوالی هست؟

آخيش از بیخ گوشم رد شدا بلند شدم وسایلمو جمع کردم و به گفته ی استاد  کنار هوسوک رو یونگی نشستم
سعی کردم آروم باشم تا زنگ بخوره و وقتی زنگ خورد به سرعت زدم بیرون از کلاس


(تهیونگ)

گفت منو جونگ کوک تو یه گروهیم ؟
درست شنیدم یا همه ی اینا یه خوابه.... تو افکار خودم بودم که با دستی که به شونم خورد به خودم اومدم :

* تهیونگ می تونم اینجا بشینم؟

جونگ کوک بود و ازم می خواست بهش اجازه بدم تا کنارم بشینه
چقدر اسمم وقتی با صدای اون گفته میشه جذابه
ای خدا دیوونه شدم رفت خودمو جمع کردم و جواب دادم :

_ آمم آها آره حتما بیا بشین

با سرش تشکر کرد و نشست کنارم.
داشتم حرف های استاد رو یاد داشت می کردم که یهو چشمم خورد به دستش که خودکار رو گرفته بود
چقدر سفید و کیوت بود....

% آقای کیم حواستون اینجاست؟

_ آها بله بله استاد حواسم هست

از این ضایع تر نمی شم... ای خدا.. وقتی زنگ خورد سریع وسایلمو جمع کردم و زدم بیرون از کلاس






به دلیل اینکه خیلی دیر اومدم این پارت رو زود تر آپ کردم
دوسش داشته باشید♥️💙🖤🍭
به رسم همیشگی احتمال چصدستی به شدت بالاست به بزرگی خودتون ببخشید
نظراتتون رو بگین🖤💙♥️🍭
مالیدن ستاره ی پایین یادتون نره ♥️🍭

Secret love🤫💛Donde viven las historias. Descúbrelo ahora