part 13

124 49 5
                                    


میخواست تکون بخوره و شکم دردناکش رو از زمین سرد فاصله بده ولی ماهیچه های خستش همکاری نمیکردن ... چشماش کم کم به بهوش بودنش واکنش نشون دادن و اروم باز شدن ، صدای خش خشی از فاصله نزدیکی میشنید سرش رو با زور سمت صدا چرخوند . فردی تو دوقدمیش عقب میرفت و ناگهان با سرعت زیاد خودش رو به شیشه های اتاقک کوبید ، صدای فریاد های حیوان گونه فرد کاملا کیونگسوی کرخت رو هوشیار کرد ، با بیحالی نشست .

موجود کنارش قطعا از همون زامبی های توی شهر بودن ، مغزش هنوز نمیتونست پردازش کنه که کجاست.
مگه تو ماشین نبودن؟
داشتن به شمال میرفتن ...
با بک حرف میزد و بعدش به نظر تصادف شد...
حالا یادش می اومد ... میخواست سریعا از جاش بلند بشه ولی نمیتونست ، پلک بی حالی زد و هنونطور بی حال در حالی که سرش روی شونه اش افتاده بود سمت دیگه چرخید و بلاخره تونست بقیه رو ببینه ، همشون مثل خودش با بیحالی و بی حسی اطراف رو نگاه میکردن و موجود های شیطانی توی اتاقک های شیشه ایشون سعی داشتن سمت اونها برن تا گازشون بگیرن ولی گردنشون با زنجیر محکمی به سقف وصل بود و اجازه نمیداد به غذاشون برسن.

بلاخره گوشه ای تونست بکهیون هنوز بیهوش رو روی زمین ببینه برخلاف بقیه بک داخل اتاقک شیشه ای نبود و وسط اتاق بدون هیچ طناب و زنجیری روی کمر افتاده بود .
صورتش رنگ به روش نداشت و لب های کوچیکش بی رنگ بودن .

کیونکسو زیر لب زمزمه کرد: بکهیونی...
نمیتونست بیشتر صداش رو بالا ببره ، انرژی لازمش رو نداشت .
بعد نیم ساعت بی حالی مطلق ، در اتاقک باز شد ، پزشکی به همراه چندین مرد سفید پوش دیگه وارد شدن ، کیونگسو با امید نفس بلندی کشید ، اونها پزشک های شمال بودن؟ اگه بودن چرا همشون _حتی سرباز ها_ تو اتاقک شیشه ای زندانی بودن؟ اگه نبودن چی از جونشون میخواستن .

مرد همونطور که به اطراف میچرخید و بقیه رو نگاه میکرد به کیونگ رسید : اوه پسر جون بهوش اومدی؟ خوشحالم ک میبینم ضربه به سرت جدی نبوده !
مرد خنده ای کرد : حتما کلی سوال داری ولی متاسفم فعلا نمیتونم بهت جواب بدم ...

از اتاقک کیونگ فاصله گرفت و سمت همکار هاش رفت : همینطور ک گفتم من به قولم عمل کردم نمونه خاص رو اوردم ... بهتون قول میدم که ویروس جدید و بدون امکان زنده موندن تولید کنم .

به اتاقک های شیشه ای با سرباز های داخلش اشاره کرد : اینها نمونه های جدیدم هستن که در اینده میتونید نتایج رو روشون ببینید .
به بکهیون وسط اتاق اشاره کرد : خب...این پسر نمونه نیست حداقل نه نمونه ازمایشم ... این پسر رو همونطور که ماه پیش خواستین به شما داده میشه تا سرگرم شین ... هر کاری که دوست دارین میتونین باهاش کنین .

مرد های پشت سر اون نیشخندی زدن : اتفاقا چند روزی بود به بازی فکر میکردیم ... جنگ گلادیاتور ها !
مرد اولی خنده ای کرد : پس قراره از زامبی های من و این پسر واسه سرگرمی استفاده کنین ... فقط مراقب باشین که دیگه نمیتونم از نمونه های ازمایشیم بهتون بدم ... پس خوب ازش استفاده کنین

BoomDonde viven las historias. Descúbrelo ahora