part : 23

1K 244 114
                                    

نگاهش روی بستنی آب شده‌ی جلوش بود و به این فکر میکرد که، حالا بعد از این باید چی کار کنه؟
یعنی دوباره یه دروغ دیگه سر هم کنه.
برای گول زدن یه بچه‌ی کوچولو نقشه میکشید و این باعث میشد، حالش از خودش بهم بخوره.

صدای ظریف و بچگونه‌ی جیمین از دنیای فکر و خیال بیرون کشیدش.
"پس چرا بستنی‌تون رو نمیخورید؟
شما که گفتید...دلتون خیلی بستنی...میخواد.."

هوسوک نگاهش به لبهای برجسته و کوچولوش افتاد که بستنی ریخته بود و قیافه‌اش رو با نمک‌تر کرده بود.
" باشه...باشه میخورم..."
و همزمان دستمالی رو از توی جعبه بیرون کشید و خم شد تا صورت پسر رو تمیز کنه.
اما قبل از اون فکری به ذهنش رسید و دستش رو پس کشید.
جیمین فقط با چشم کارهاش رو دنبال میکرد و منتظر بود ببینه مرد میخواد چی کار کنه که هوسوک دوربین گوشی رو طرف جیمین گرفت و گفت.
"میخوام ازت یه عکس بگیرم مرد جووون.
اجازه میدی؟"

جیمین با خوشحالی سرش رو بالا و پایین کرد.

هوسوک شمرد.
"حاضر،...یک...دو...سه"
و از جیمین که با حالت بامزه‌ای به هوسوک نگاه میکرد عکس گرفت.

هوسوک با دیدن قیافه‌ی جیمین گفت.
"خیلی کیوتی فسقلی... "

و چندتا عکس دیگه هم از جیمین انداخت.

جیمین هیجانزده گفت.
"میشه منم ببینم؟"

هوسوک گوشی رو سمتش گرفت.
"البته که میشه..."

و گوشی رو دست جیمین داد.
پسر به عکس نگاه کرد و با دیدن خودش با دلخوری گفت.
"او....من که صورتم کثیف بود.
چرا ازم اینطوری عکس گرفتی؟..."

هوسوک با صدا خندید.
"چون خیلی با نمک بودی..."
و با دستمال دور لبهای پسر رو پاک کرد.
و ادامه داد.
" خب حالا صورتت تمیز شد.
بزار یه عکس دیگه ازت بگیرم..."

اینبار جیمین با لبخند به دوربین، با انگشتهای کوچولوش علامت وی رو نشون داد.
هوسوک به عکس نگاهی کرد و گفت.
"آیگووو....چه پسر فوتوژنیکی داریم..."

جیمین از روی صندلی پایین اومد و کنار هوسوک رفت تا عکس رو ببینه.
"ببینم؟.."

جیمین همونطور که به عکسش نگاه میکرد گفت.
"فو...فوژو....یی چیه؟"

هوسوک با صدا خندید.
"فوژویی نه"
و شمرده شمرده گفت.
" فو. تو. ژ. نیک...
فوتوژنیک یعنی تو خیلی خوشگلی کیوتی..."

و موهای نرمش رو بهم ریخت.
جیمین با انگشت صفحه رو ورق میزد تا عکسهاش رو ببینه...
که عکسهای خودش تموم شد و رسید به عکسهای قبلی توی گالری..
با دیدن عکس تهیونگ و جونگ‌کوک، جیمین با ذوق گفت.
"عه این ته ته..."

هوسوک سر تکون داد.
"آره. اونهم که کنارشه برادرش جونگ‌کوکه.."

جیمین با نگاه به دوتا برادر خندون توی عکس لبخند زد و عکس بعدی رو آورد.
عکسها بیشترش از هوسوک و دوستاش بودن.

 Thank UWhere stories live. Discover now