_گه میخام باهات حرف بزنمهمونطور که درحال بررسی پرونده ی شرکت آلفا بودم در جوابش گفتم:جیا بزار کارم تموم بشه بعد حرف میزنیم
با کشیده شدن پرونده از دستم، نگاه عصبانیمو بهش دادم که گفت:من همین الآن میخوام باهات حرف بزنم
-:یا جان بزار زرشو بزنه بره سرم درد گرفت
به ییبو که تازه از حموم بیرون اومد نگاه کردم و گفتم:موهاتو خشک کن سرما میخوری
ییبو بیخیال سمتمون اومد و روی پام نشست و به جیا نگاه کرد و گفت:بگو دیگه
جیا چشم غره ای بهش رفت و گفت:دو دقیقه خودتو نشون ندی نمیشه نه؟!
-:نوچ نمیشه
جیا اوف کلافه ای کشید و رو به من گفت: هرچند که اصلا خوشم نمیاد جلو این شیر برنج حرف بزنم اما باید بگم من و ونهان قرار گذاشتیم یه مدت باهم دوست باشیم
-:خب مگه الان دوست نیستید؟!
اخم کرده به جیا نگاه کردم و گفتم:اونوقت چرا همچین تصمیمی گرفتی؟!
جیا قیافشو مظلوم کرد و گفت:داداشیییی خب من فکر میکنم که ازش خوشم میاد
ییبو از روی پام بلند شد و سمت جیا رفت و کنجکاو پرسید :یعنی تو و ونیییی میخواین وارد مسائله تخت بشید؟!
+:ییبووو
-:یا مگه چیه؟! نکنه فکر میکنی خواهرت باید تا آخر عمرش مثه راهبه ها زندگی کنه
عصبی گفتم:همچین فکری نمیکنم اما الآن براش زوده به همچین چیزهایی فکر کنه
جیا وسط بحثمون پرید و با غیض گفت :جفتتون منحرفید واقعااا که... گفتم میخوام باهاش دوست شم نگفتم که میخوام برم بهش بدم
+:جیاااا
-:حق باجیاست نگفت میخواد بده...
داشتم رسما از دست هردوشون حرص میخوردم. نمیفهمم این دوتا چراا هر وقت روبه روی هم قرار میگیرن بی حیا میشن... کلافه از جام بلند شدم و سمت جیا رفتم. دستشو گرفتم و گفتم:میدونی که من چقد دوست دارم مگه نه؟!
درحالی که نگام میکرد سرشو تکون داد. لبخندی به روش زدم و گفتم:هر تصمیمی بگیری بدون من پشتتم و هواتو دارم عزیزم...جیا خودشو توی بغلم انداخت و با گریه گفت:مرسی گههه مرسی که هستی و هوامو داری...
ییبو خودشو بهمون رسوند و دست جیا رو گرفت و سمت خودش کشید و گفت:خب بسه دیگه بیشتر از این عشقمو دست مالی نکن
باخنده به ییبو نگاه کردم و گفتم:واو توله شیر حسود
ییبو چشم غره ای بهم رفت و جیا رو توی بغلش گرفت و گفت:خیلی خوشحالم که داری شرتو کم میکنی و خوشحال ترم ازاینکه اینکارو با اون دوست احمق کور من میکنی...

YOU ARE READING
ʟᴏᴠᴇʟʏ ʙɪᴛᴄʜ♡︎
Romanceووت یادتون نره🍭🌱 جان توی عصبانیت دستور میده تا ییبو رو بدزدند اما وقتی برای اولین بار اونو میبینه عصبانیتش میخوابه و ازش خوشش میاد... و ییبویی که برای پیدا کردن جواب سوالاش تن به این اسارت دوست داشتنی میده... ㋛︎ زمان آپ :هر سه روز یک بار🦠 ᴄᴏᴜᴘʟᴇ...