پارت 19

878 115 44
                                    


ییبو آروم لباشو روی لبهام حرکت میداد و با آرامش میبوسیدم که باعث میشد شک کنم پسر رو به روم همون توله شیر وحشی خودمه یا نه!

_جان

با شنیدن صدای شخصی که اصلا انتظارشو نداشتم از ییبو جداشدم و سمت در برگشتم. بابا با چشم های گرد شده جلوی در ایستاده بود و نگاهش بین من و ییبو می چرخید.

ییبو آروم از روم اون ور رفت و کنارم روی تخت نشست و به بابا خیره شد و گفت :اون کیه؟!

لبمو گاز گرفتم و همینطور که نگام زوم بابا بود جواب دادم:شیائوی بزرگ... پدرم

ییبو هینی کشید و دست هاشو جلوی دهنش گذاشت و با لحن کیوتی گفت:یااا یعنی الان لو رفتیم؟!

بابا که انگار تازه به خودش اومده بود اخمی کرد و سمت تخت اومد و روی صندلی کنار تخت نشست و گفت:منو باش فکر میکردم حالت وخیمه و رو به موتی... اونوقت تو اینجا رو با مکان اشتباه گرفتي و...
نگاهی به ییبو که سرشو توی یقش فرو برده بود کرد و گفت:این بچه کیه

قبل ازاین که من بتونم جوابی بدم ییبو با صدای حرصی ای گفت:من بچه نیستم 19 سالمه

بابا ابروهاشو بالا داد و گفت:میبینم زبونتم کار میکنه

ییبو بااخم های توی هم رفته به بابا خیره شد. لبخندی به قیافه ی تخسش زدم و دستشو گرفتم و رو به بابا گفتم: چطور فهمیدین اینجام؟!

بابا ضربه ی محکمی به بازوم زد و گفت:پسره ی احمق... بیمارستان بستری میشی و از بابات پنهونش میکنی؟! تو عقل توی سرت هست؟!

+:بابا..

_کوفت بابا صداتو ببر نمیخوام صداتو بشنوم فهمیدی

سرمو تکون دادم و چیزی نگفتم. بابا گوشمو گرفت و پیچوند و گفت:چرا حرف نمیزنی بچه

خودش میگه صداتو ببر و بعد دعوا میکنه ک چرا حرف نمیزنم؟میخواستم همینو به زبون بیارم که ییبو زودتر از من جواب بابا رو داد و باعث شد ریز  بخندم.

-:خودتون گفتید صداشو ببره... میشه حالا گوششو ول کنید دردش گرفت

بابا گوشمو ول کرد و چشم غره ای بهم رفت و بالحنی که تموم سعیشو میکرد جدی و خشن باشه گفت:نخند بچه
بعد سمت ییبو چرخید و گفت:به من میگی چیکار کنم چیکار نکنم؟!

-:اگه به جان مربوط باشه میگم

_اونوقت تو چکاره ی جانی؟!

ییبو مردد بهم نگاه کرد. لبخندی بهش زدم و سرمو براش تکون دادم. ییبو هم متقابلا لبخند زد. سرشو بالا گرفت و توی چشمای بابا خیره شد و گفت:عشقشم

بابا چند ثانیه تو سکوت بهش نگاه کردو بعد آهی کشید و گفت:انگار جان بالاخره نیمه ی گمشدشو پیدا کرد

ʟᴏᴠᴇʟʏ ʙɪᴛᴄʜ♡︎Où les histoires vivent. Découvrez maintenant