part39: قدرت یه آلفای خشمگین

1.6K 256 127
                                    


هوسوک از پشت درخت بیرون اومد تا توجه یونسوک و جلب کنه..یونسوک با دیدن آلفا اخم وحشتناکی کرد و آماده ی حمله شد..

ثانیه ی بعد هوسوکی که به گرگش تبدیل شده بود و یونسوکی که دندونای نیشش و تیز کرده بود و چشماش تماما قرمز بودن نزدیک هم شدن.....

یونسوک از سرعتش استفاده کرد و پشت سر هوسوک رفت و اون و محکم به درختی کوبید..
ولی آلفا کم نیاورد بلند شد و دوباره حمله کرد اینبار تونست بازوی یونسوک و زخمی کنه...

یونسوک کمی صبر کرد تا زخم دستش بسته شه اما با خوب نشدن زخم متوجه شد آلفا از زهر گرگینه ایش استفاده کرده...

هوسوک از حواس پرتیه ومپایر استفاده کرد و به سمتش حمله ور شد و گاز بزرگ دیگه ای از شونش گرفت،

باهم گلاویز شدن و یونسوک بعد از چند ضربه ی محکم به سر و شکم مرد آلفا، روی شکمش نشست و وقتیکه میخواست کارش و تموم کنه صدای غرش گرگ دیگه ای رو شنید ..

گرگ قهوه ای که جثش ریز تر از هوسوک بود روبروی یونسوک ایستاد و زوزه ای کشید، یونسوک با دیدن شکم برامده و بزرگ گرگ ماده متوجه شد که همسرشه...

نیشخندی زد

یونسوک: اومدی ازون محافظت کنی؟..قهقهه زد... خدای من چقدر احمقی تو سانا الان فرصت اینو داشتی که از دستم فرار کنی گرچه هرجا میرفتی من پیدات میکردم ول..


یونسوک نتونست بقیه ی حرفش و بزنه چون الفا جاشون و عوض کرده بود و با دندوناش به جون گردن یونسوک افتاده بود.. اینبار دیگه مجال دفاع و تلافی به مرد خون اشام نداد و با تمام وجودش گاز گرفت و گردن یونسوک و تیکه تیکه کرد...


صحنه ی قشنگی نبود..  آلفا داشت انتقام تمام شکنجه های جفتش رو میگرفت، همه جا خونی بود و گردن ومپایر بیچاره تیکه پاره شده بود.. البته همه ی اینا همش تقصیر همون ومپایر بیچاره بود که قدرت یه الفای خشمگین و دست کم گرفت و بجای پشیمونی از اشتباهاتش بدتر اون آلفارو عصبانی کرد..


خیلی زود چندتا از آلفاهای پک جئون که همراه همراه تهیونگ اومده بودن با شنیدن زوزه های سانا و کمک خواستنش به سمتشون اومدن...

البته وقتیکه رسیدن یونسوک چند باری زیر دندونای تیز آلفا جون داده بود...

همین حین مادر یونسوک(یه وون) که توسط نارا از خیانت شوهرش و ازاد کردن سانا باخبر شده بود از راه رسید تا به پسرش کمک کنه اما دیگه خیلی برای نجات یونسوک دیر شده بود...

یه وون بعد از دیدن جسد پسرش با چشمای به خون نشسته به سمت سانا یورش برد اما توسط آلفاهای پک محاصره شد

Mocaccino Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum