موهای فر و حالتدارش رو توی آینه مرتب کرد. این مدت که بخاطر حرفای سهون موهاش رو سشوار و اتو نمی کشید باعثشدهبود کمکم از موهاش خوشش بیاد، مخصوصا وقتی چتریهاش رو میریخت روی پیشونیش.
یه دیقه از اینکه سر تا پا مشکی پوشیده بود پشیمون شد. از صبح که سهون با کلی توصیه از هتل رفتهبود تا به دانشگاهش برسه، راجب اینکه برای مهمونی امشب چی بپوشه فکر کردهبود اما در آخر این لباسای ساده رو پوشیده بود.
باوسواس لباساش رو برانداز کرد و تصمیم گرفت عوضشون کنه که با زنگ خوردن گوشیش بیخیالش شد، کاپشن مشکیش رو از روی تخت برداشت و بعد از بیرون رفتن از اتاقش جواب سهون رو داد.
-سلام هون. رسیدی؟ دارم میام پایین.
+آره منتظرم عسلم.
همزمان با قطع کردن گوشی سوار آسانسور شد و دکمهی لابی رو فشرد.
به پارکینگ رسید و با چشم دنبال دوستپسرش گشت. همین که دیدش با قدمای بلند سمتش رفت و خودش رو توی بغلش رها کرد.دستاش رو زیرپالتوی سفید سهون برد و دور کمرش حلقه کرد. یکم براش عجیب بود که سهون رنگای روشن بپوشه. سهون گونش رو کوتاه بوسید، در ماشین رو براش باز کرد و بعدِ اشاره برای نشستنش سمت در راننده رفت.
-هون هوا سرده نیاز نیست وقتی میای دنبالم از ماشین پیاده بشی.
سهون ماشین رو روشن کرد و سمت خروجی پارکینگ رفت.
+خودم دوست دارم پیاده بشم که بتونم درست حسابی بغلت کنم نگران نباش با یکی دو دیقه منتظر موندن سرما نمیخورم.
جونگین لبخند شیرینی زد و چیزی نگفت. گوشی خودش رو به سیستم ماشین سهون وصل کرد و یه آهنگ شاد گذاشت. تا رسیدن به خونه کلی مسخرهبازی درآورد و سهون رو به خنده انداخت. توی نیم ساعت سهون نزدیک به ده باری بهش گفته بود کیوت و خندیده بود.
*****
از ماشین پیاده شد و سمت سهون رفت. اینبار سهون به جای کلید انداختن زنگ در رو زد. چندبار زنگ زد اما کسی در رو باز نکرد. جونگین نگران به صورت مضطرب سهون خیره شد.
-هون مگه نمیدونستن ما این موقع میایم؟ همهی لامپا روشنه پس چرا در رو باز نمی کنن؟ نکنه اتفاقی برای کسی افتاده و رفتن؟
+نمی دونم چیشده! من میرم ببینم در حیاط پشتی بازه یا نه، خداکنه مثل همیشه قفلش نکردهباشن. همینجا باش اگه رفتم داخل در رو برات باز میکنم بیا داخل. باشه؟
با استرس سری تکون داد و با نگاهش سهون رو بدرقه کرد. چند دیقه بعد در با صدای تیکی باز شد و جونگین مضطرب و شتابزده وارد خونه شد.
سمت پذیرایی رفت و وقتی با سالن خالی روبرو شد ترس به دلش نشست. اینجا چه خبر بود؟ با صدای لرزون سهون رو صدا کرد؛ وقتی دید تو آشپزخونه هم کسی نیست به سرعت سمت پلهها رفت و باصدای بلندی غر زد.
YOU ARE READING
[•My Ballerina Lover•]
Random|•فیکشن•| |•معشوقهی بالرینِ من•| کاپل: سکای «اصلی» ، چانبک «فرعی» ژانر: فلاف ، عاشقانه ، ملودرام ، اسمات خلاصه: کیم جونگین و اوه سهون از بچگی باهم بزرگ شدن؛ اما زمانی که ده سالشون میشه، جونگین و خانوادش برای همیشه از کره میرن. عشق و دوستی بینشون ا...